|
تاریخ: ۱۴۰۱/۱۲/۱۳
|
|
گپ و گفتی با ابوالفضل رفیعی از تأثیرگذارترین نیروهای جمعیت هلال احمر خراسان رضوی که معاونت امداد و نجات استان را به عهده دارد
|
ابوالفضل رفیعی سیوشش ساله که بهتازگی در سمت معاونت امداد و نجات جمعیت هلال احمر خراسان رضوی ایستاده است، در نوزدهسال امدادگری کولهباری از تجربه، نجات و تدریس دارد و باید او را از تأثیرگذارترین افراد این سازمان دانست. بار اول که او را میبینید، چند ویژگی خاص همان ابتدا نظرتان را جلب میکند؛ قد بلند، شوخطبعی، انرژی زیاد و قدرت روایتگری. در همین خاطراتش هم هست که بهخوبی میتوانید با او و توانمندیهایش آشنا شوید
|
گپ و گفتی با ابوالفضل رفیعی از تأثیرگذارترین نیروهای جمعیت هلال احمر خراسان رضوی که معاونت امداد و نجات استان را به عهده دارد لیلا کوچکزاده - ابوالفضل رفیعی سیوشش ساله که بهتازگی در سمت معاونت امداد و نجات جمعیت هلال احمر خراسان رضوی ایستاده است، در نوزدهسال امدادگری کولهباری از تجربه، نجات و تدریس دارد و باید او را از تأثیرگذارترین افراد این سازمان دانست. بار اول که او را میبینید، چند ویژگی خاص همان ابتدا نظرتان را جلب میکند؛ قد بلند، شوخطبعی، انرژی زیاد و قدرت روایتگری. در همین خاطراتش هم هست که بهخوبی میتوانید با او و توانمندیهایش آشنا شوید. نشان لباس هلال احمر را مقدس میشمارد. خود را سرباز این جمعیت میداند و به بالاترین درجه خدمترسانی هلال احمر یعنی «ایثار» رسیده است. از نظر او هلال احمر مجموعهای عامالمنفعه است که آموزشهای آن به عموم مردم میتواند منجر به نجات جان یک انسان شود. این گفتوگو در پایگاه امداد و نجات خراسان رضوی واقع در کیلومتر10 جاده مشهد به سمت چناران تهیه شده است که شرح آن را در ادامه میخوانید.
** از عملیاتی بگویید که در این دو دهه خدمت، هیچگاه از خاطرتان نرفته است. خاطرهام مربوط به امدادرسانی به زائران ایرانی است که از پیادهروی اربعین بازمیگشتند. سال97 بود. هیچگاه آن روزها را فراموش نمیکنم. با شوق برای این عملیات رفته بودیم اما روزهای آخر از حد توانمان خارج شده بود. ایرانیها در عراق خیلی کباب ترکی میخوردند و همین باعث میشد به بیماریهای گوارشی مبتلا شوند. ما بیماران را با آمبولانس از بیمارستانی در کربلا میرساندیم به سمت مرز مهران. فاصله دوساعته را به دلیل رعایت حال آنها باید دوازدهساعته طی میکردیم. در راه، مدام اکسیژن میرساندیم. این وسط یکنفر هم توی اتوبوس فوت شد. حساب کنید، هجدهروز با همین وضعیت گذشت. خودمان هم استراحت نداشتیم. شش لایه ماسک زده بودیم و از کمی وقت و نبود امکانات، مجبور میشدیم، تن ماهی گرم نشده بخوریم که خودمان را هم به بیماری گوارشی مبتلا کرده بود.
** پس این سختترین عملیات شما بود؟ نه. سختتر اینجا بود که تا رسیدیم مشهد برای زلزله سرپل ذهاب اعزام شدیم. آنجا دو اتفاق بزرگ افتاد که میتوانست منجر به مرگ من شود.
** چه اتفاقهایی؟ زمان امدادرسانی به اهالی سرپل ذهاب، برخی از آنها از شیوه پخش چادرها گله داشتند و خلاصه با ما چپ افتادند. من و یکی از همکارانم برای امدادرسانی بیشتر سمت چادرهای آنها رفتیم که ناگهان ما را دوره کردند. در حالی که دست بعضی از آنها قمه بود! همکارم توانست از غائله در برود اما من گرفتار، باقی ماندم. فقط سکوت کرده بودم و به این فکر میکردم چطور خودم را نجات بدهم. ناگهان شروع کردم به گریهکردن. آن هم چه اشکی. گریهای آمیخته با ترس. با همان بغض و گریه گفتم، شما فکر میکنید فقط خودتان عزیز از دست دادهاید! دوساعت پیش برادرم در حادثهای فوت شده و من به خاطر شما آمدهام اینجا. داد میزدم و میگفتم «بیا بزن»، «بیایید و من را بکشید». خلاصه نشستم روی زمین و دستم را روی سرم گذاشتم. اما ورق برگشت. آنها دستم را گرفتند و بلندم کردند. گفتند برادر ما را ببخش. خودم متحیر شده بودم که چطور در آن لحظه چنین فکری به ذهنم رسیده بود.
** از اتفاق اول که جان سالم بهدر بردید. ماجرای دوم چه بود؟ منطقهای است در سرپل ذهاب بود به نام کولیها که میگفتند خیلی خطرناک است و آنجا سر میبرند و .... برای همین کمکی هم به این منطقه نشده بود. اما همین موضوع باعث شد دل به دریا بزنم و شبانه به سمت آنها بروم. با خودم گفتم دو حالت دارد. میگویم برای کمک آمدهام. یا من را میکشند یا کمکم را میپذیرند. شما نمیدانید چقدر ترس داشتم. به یک چادر رسیدم. یک نفر سرش را از زیر چادر درآورد. از ترس زبانم گرفته بود. گفتم آمدهام برای کمک. گفت کمک نمیخواهیم. همان لحظه، زنی با لباس محلی از چادری بیرون آمد. من هم با ترفند خاص خودم خبرشان کردم که قصد کمک دارم. رئیس قبیلهشان آمد. بهشان گفتم اینها میگویند شما آدمکش هستید اما متوجه شدم مردم این منطقه، مظلوم و طردشده هستند. بغض کردم و برایم این موضوع دردناک بود. یک مادر و فرزندان دوقلویش را دیدم که از سرما و گرسنگی میلرزیدند. اگر بگویند بزرگترین ضایعه زندگیات چه بود، همین ماجرا را تعریف میکنم. نصف شب بود که برگشتم انبار و داد میزدم که همانجا که گفتید نروم، بهترین آدمهای روی زمین زندگی میکنند. شیرخشک برداشتم و نان و خرما و لباسهای بسیار خوب و گرمی که از کشورهای خارجی رسیده بود. روز بعدش هم دوباره با کمکهای زیادی برای مردم آن منطقه رهسپار شدیم.
** اما مهمترین اتفاق زندگیتان که باعث شد حال خوب در کمک به دیگران را از صمیم قلب احساس کنید، چه خاطرهای است؟ نجات جان یک خانم از خفگی بود. یادم است در حاشیه یک برنامه یا همایش بود که خانمی دچار خفگی شد. هیچ کس با اورژانس تماسی نگرفت. بلند شدم و به پشت ایشان ضربه زدم. آن خانم شروع کرد به نفس کشیدن. ناخودآگاه از نجات ایشان اشک توی چشمانم حلقه زد. حاضران برایم دست زدند و آن لحظه حس عجیبی داشتم. آن خانم هم مدام از من تشکر میکرد. همانجا در پنجدقیقه به بقیه نجات از انسداد ناشی از خفگی را آموزش دادم.
** باز هم خاطرهای برای تعریف کردن دارید که پسوند «ترین» برای آن قائل باشید؟ (میخندد) بله. این یکی هم از بهترین خاطراتم است. من همیشه در خودرو شخصیام «جامبگ» دارم (کیفی مخصوص وسایل کمکهای اولیه امداد و نجات). از مسافرت شمال به سبزوار برمیگشتم که متوجه شدم خودرویی واژگون شده است. مردم دور مادری که کودکش را در آغوش گرفته بود، جمع شده بودند. اینجا هم هیچ کس با اورژانس تماس نگرفته بود. زبان کودک پشت حلقش برگشته و درحال خفهشدن بود. کیفم را درآوردم و خودم را معرفی کردم. خانمی هم به من پیوست که پرستار بود. خلاصه توانستیم زبان کودک را سر جایش بیاوریم. به محض اینکه هوا وارد دهانش شد و خوشبختانه توانست بلند بلند نفس بکشد، اورژانس هم رسید.
**آیا قدِ بلند میتواند امتیازی برای یک امدادرسان باشد یا نه؟ (میخندد) قد بلند فقط در تعویض لامپ خانه بهدرد میخورد. اتفاقا آسیبپذیریاش در کار امدادرسانی زیاد است چون موقع انتقال مصدومان روی کمر فشار زیادی وارد میکند.
** چرا اینقدر روی آموزش دیدن و کسب مهارت تأکید دارید؟ آموزش در هلال احمر یعنی نجات جان یک انسان. وقتی قلب انسان از حرکت باز میایستد، همه میگویند فرد، مرده است اما از نظر ما آن فرد نمرده و هنوز میتواند شانس مجدد زندگی داشته باشد. شانسی که من و شما ایجاد میکنیم. فقط نیاز به افرادی است که در زمینه کمکهای اولیه و فوریتهای پزشکی آموزش دیده باشند. ببینید، بهازای هر یک دقیقه تأخیر برای احیای(بازگرداندن) فردی که دچار ایست قلبی شده، 10درصد از شانس مجدد زندگی بیمار کم میشود و 10درصد هم به مغزش آسیب میرسد. درحالی که شما با آموزش 10دقیقهای بهراحتی میتوانید در لحظات اضطراری جان خود یا جان عزیزانتان را نجات دهید. به نظرم این شعار بسیار به جاست که هر خانواده ایرانی به یک نفر امدادگر نیاز دارد.
** یعنی فرزندان خودتان هم آموزش خواهند دید؟ یا دیدهاند؟ بله. همین حالا پسرم مهدیار احیای قلبیریوی را نهتنها انجام میدهد که آن را آموزش هم میدهد. پسرم عاشق این لباس است و با لباسهای هلال احمر مدرسه میرود.
** این راه هم بگویید که خانوادهتان با این رفتنها و نبودنهای طولانیِ شما چطور کنار آمدهاند؟ دقیقا بعد از بازگشت از عملیات اربعین بود که همسرم اشک در چشمانش جمع شده بود و میگفت: دیگر بس است.
** اما اگر بخواهید مسیر شغلیتان را در این نوزدهسال حضور در جمعیت هلال احمر تعریف کنید، نقاط عطف این دوران کجاست؟ سال82 و بعد از زلزله بم، باعث شد به امدادگر شدن در هلال احمر فکر کنم. از همان زمان، دورههای آموزشی مختلف را در شهرمان سبزوار گذراندم و به عنوان امدادگر در پایگاه جادهای اولین حضور داوطلبانهام را تجربه کردم. سال 91 بود که در دوره کشوری «جستجو و نجات در حوادث ترافیکی» نفر اول شدم و زندگی کاریام از اینجا تغییر کرد. سال 96 هم در آزمون استخدامی سازمان هلال احمر قبول شدم و به عنوان نجاتگر راننده فعالیتم را به صورت رسمی ادامه دادم. من در همه این سالها به خاطر عشق به مجموعه هلال احمر مرتب به دورههای آموزشی آن گریز میزدم و شرکت میکردم و هر چه میآموختم آموزش میدادم چون بسیار به تدریس علاقهمندم. نیروی کف میدانی بودم که به کاری نیاز داشتم از نظر روحی به من رضایت ببخشد و هلال احمر همان انتخاب بود. حالا هم که در سمت معاونت امداد و نجات هستم. (میخندد) شاید بعضیها بگویند شما را چه به پشت میز نشستن!؟ شما که همیشه در جاده بودهاید. از سگهای ژرمن تا بالگرد روسی پایگاه امداد و نجات خراسان رضوی به چه امکاناتی مجهز است؟ این پایگاه در چند حوزه فعالیت دارد. عملیات نجات با تجهیزات تخصصی که مثلا در نجات جان افراد گرفتار در کوهستان بسیار مؤثر است. تیم واکنش سریع ما که بیستوچهارساعته برای انجام عملیات آماده هستند و در آخرین عملیاتشان برای امدادرسانی به زلزلهزدگان ترکیه اعزام شدند. حوزه لجستیک و پشتیبانی که تجهیزات خودرویی را به عهده دارند. مرکز کنترل عملیات هماهنگی با اسم EOC هم مرکزی برای اعلام حوادث به شماره 112 است. در همین حادثه گرفتارشدن قطار در سرما، نزدیک به هزار نفر با این شماره تماس گرفتند. در حوزه امداد هوایی هم یک بالگرد داریم. واحد آنسَت هم که بخش نگهداری از سگهای تجسس ماست. ما 26پایگاه ثابت داریم که بیستوچهارساعته در جادهها به مردم خدمات میدهند. علاوه بر این 9پایگاه موقت زمستانه داریم که در زمستان و نوروز فعال میشوند.
** سگهای تجسس تاکنون چقدر عملیات داشتهاند؟ ما دو سگ زندهیاب از نژاد ژرمن آلمانی داریم که بیشتر از 20 تا 26 عملیات مهم و موفق داشتهاند. در یکی از آخرین عملیاتهایشان مادر و کودکی را از زیر آوار خانهای که خراب شده بود در نزدیکی پل میدان امام حسین(ع) نجات دادند.
** در کل کشور چند بالگرد امدادرسان داریم؟ ویژگیهای بالگرد پایگاه خراسان رضوی چیست؟ در کل کشور 24بالگرد داریم. بالگرد پایگاه ما MI17روسی است. بزرگ است و شانزده تا هفده نفر نیرو ظرفیت جابه جایی دارد. برای امدادرسانی به مناطق صعبالعبور، کوهستانها و در زمان سیل هم زیاد از آن استفاده میشود. در پرواز اخیرش در همین سرمای ماهدی، خانم بارداری را در درگز که برای زایمان مشکل داشت، به سرعت به بیمارستانی در مشهد رساند.
** به نظر شما تا چه میزان پایگاه امداد و نجات خراسان رضوی مجهز است؟ تجهیزات ما خوب است اما قطعا بهروزرسانی نیاز دارد. مثلا ما آمبولانسی داریم که مربوط به پانزدهسال گذشته است اما هنوز از آن استفاده میشود. دپوی اقلام امدادی پاسخگوی نیاز استان نیست و تجهیزات لجستیک و اقلام انبارهایمان نیاز به تجهیز و بهروزرسانی دارد که امیدواریم مجلس اعتبار لازم را در اختیار سازمان ما بگذارد.
|
|