امداد گران جمعیت هلال احمر سبزوار امروز خود را در حالی آغاز کردند که در سوگ بهترین دوست و همکاراشان عزادار بودند. پرچم های سیاهی که از سردرب جمعیت سبزوار آویزان شده بود نشان می داد که حادثه ای رخ داده است. تصویر محمد رازقندی امدادگر توانمند جمعیت هلال احمر سبزوار روی تاجی از گل نهاده شده بود و گویی او دیگر در جمع ما نبود.
محمد نه یک امداد گر بلکه دوستی برای همه ما بود. رفیقی که رفیقانش به دوستی با او افتخار می کردند. عزیزی که هیچگاه یادش و نامش از بین ما نخواهد رفت. آری امروز امدادگران و پرسنل جمعیت هلال احمر سبزوار پیکر مطهر عزیزی را تشییع کردند که باور رفتنش برای آنها سخت بود.
در میان جمعیت عزادار صدای گریه های بچه ها بیش از دیگران بود. گویی پاره تنشان را از دست داده بودند.هرکس خاطره ای می گفت. از خنده های زیبای محمد . از زمانی که با او در عملیات های مختلف شرکت کرده بودند. راستی آیا آنانی را که محمد در عملیات های امداد فرشته نجاتشان شده بود از این اتفاق خبردارند.
همه با لباس سیاه آمده بودند و درعزای دوستی که از برادر برایشان عزیز تر بود اشک می ریختند همچون ابری که انگار سالهاست نباریده است. آری محمد امدادگری بود که در عین گمنامی از بین ما رفت. یادش گرامی باد.