این تنها مردان نیستند که عمق جنگ را درک میکنند؛ عیارِ دفاع مقدس ما در طول ٨ سال مداومتش آنقدر زیاد بود که تمامی طیفهای جامعه را با خود همراه کرد. زنان بسیاری پا به پای مردان به جبههها رفتند و در پوشش امدادگر، راننده آمبولانس، رزمنده و حتی نیروی پشتیبانی و تدارکات از میهن خود دفاع کردند و آنچه امروز میخوانیم حاصل مرور خاطرات مادری است که سالها در خاکریزهای جنگی بدون هیچ ترسی از فرود خمپارههای دشمن حاضر بودهاند و توانست نام بلندی از خود بر تاریخ دفاع مقدس به ثبت برساند. شهناز دکانهای در گفت و گو با شهروند گفت: یکی از امدادگران زن دفاع مقدس بود؛ متولد ۱۳۳۲، اصالتا کرمانشاهی و ساکن مشهد است و البته مادر دو فرزند. دکانهای امروز یکی از پیشکسوتان امدادونجات جمعیت هلالاحمر است که ارزشمندترین نشان هلالاحمر یعنی نشان ایثار را دریافت کرده است. به بهانه روز مادر و گرامیداشت مقام زن با این بانوی هلالاحمری گفتوگویی داشتهایم. او که در دهههای پیش فعالیتهای گستردهای در شهرهای دزفول و اندیمشک داشته است، از حال و هوای روزهای دفاع مقدس گفته و به تشریح رویدادهای سالهای جنگ میپردازد..
سابقه آشنایی شما و هلالاحمر به چه دورانی بازمیگردد؟
بعد از قطعنامه میان ایران و عراق با افتخار عضو داوطلب جمعیت هلالاحمر شدم و تا امروز در حال همکاری هستم و موفق به کسب درجه ایثار شدم.
شما در جنگ دفاع مقدس بهعنوان بانوی امدادگر فعالیت کردهاید، از آن روزها برایمان بگویید؟
در زمان آغاز جنگ تحمیلی ما در شهر دزفول سکونت داشتیم و از آنجا که همسرم نظامی بودند در اکثر مواقع هنگام اعزام ایشان به خط مقدم، من وظیفه نگهداری تمام و کمال از دو فرزندم را داشتم که فضای جنگ را برایم دوچندان سخت میکرد. اما با این حال نمیتوانستم در خانه بیتفاوت به مسائل بمانم؛ به همین منظور اقداماتی نظیر کمکهای اولیه، آتلبندی و تزریقات را انجام میدادم. در تمامی فعالیتهایی که در فضای جنگ انجام میدادم تنها رضای خداوند متعال و حس بشردوستی بود که هر روز انرژی بیشتری در این راه به من میداد و از آنجا که بهشدت به حس بشردوستی اعتقاد دارم، نمیتوانستم به بسیاری از مشکلات همنوعان خودم بیتفاوت بمانم. در ایام جنگ بود که سنگر کوچکی برای خود درست کردم و با انتقال زنان باردار به آنجا، آنان را در به دنیا آوردن فرزندانشان کمک میکردم؛ فرزندانی که به جای شنیدن صدای مادر پس از به دنیا آمدن محکوم به شنیدن زوزههای سهمگین موشکها و خمپارهها بودند. در آن روزها تمام خانههای اطرافمان بر اثر بمباران تخریب شده بود اما من اصلا نمیخواستم به شهر دیگری بروم و با همسرم تمام ٨ سال جنگ را در دزفول مانده و به مردم خدمت کردیم. در هر حال الگوهای زیادی از ایثار در جنگهای ایجادشده در سرتاسر جهان وجود دارد اما آنچه هر لحظه مرا برای خدمت به زنان و کودکان درگیر جنگ مصممتر میکرد، یادآوری سختیها و مصائب بانوی رشید اسلام حضرت زینب کبری(س) است که با ایستادگی خود درس مقاومت و صبر را به تمامی زنان آزاده دنیا آموخت.
چه شد که بعد از جنگ به مشهد آمدید؟
من ارادت ویژه و خاصی به امام رئوف و مهربانی امامرضا(ع) دارم؛ یک روز همسرم به خط مقدم رفت و بعد خبر رسید که بمباران شدت یافته و بیشتر افراد به شهادت رسیدند؛ خیلی دلشکسته رو به حرم آقا امامرضا(ع) کردم و با چشمانی گریان از آقا خواستم که همسرم سالم برگردد. من همیشه در زندگیام هر جا که مشکلی داشتم، حتی زمانی که در حال امدادرسانی بودم فقط از امامرضا(ع) کمک و یاری میخواستم، بعد از جنگ از همسرم خواستم به مشهد بیاییم و تاکنون لیاقت آن را داشتهام که همجوار حضرت علیابنموسیالرضا(ع) باشم.
درطول آن سالها بانوان بسیاری برای درمان پیش شما آمدند، از میان آنان شخصی هست که خاطرهاش در ذهن شما ماندگارشده باشد؟
یک شب با فرزندان و مادرم در خانه بودیم که ساعت ۲ بامداد در خانه به صدا درآمد، ابتدا ترسیدیم ولی بعد دیدم مردی هراسان در چهارچوب در ایستاده و داد میزند خانم دکانهای کمکم کن همسرم حالش خوب نیست و بلافاصله با هم به سمت خانه آن مرد رفتیم و تمام طول راه بمباران میشد و هوا گرگ و میش بود که به منزل آنان رسیدیم و دیدم دختر جوانی از درد زایمان به خودم میپیچد، ابتدا حمایتهای روانی را آغاز کردم و هنگام طلوع آفتاب فرزند پسرشان به دنیا آمد، آن روزها همسرم هم نبود اما اینکه توانستم مادر بارداری را کمک کنم که فرزندش را به دنیا بیاورد، حالم را بسیار خوب کرد.
علاوه بر دوران جنگ آیا در شرایط دیگر هم باعث نجات جان انسانها شدهاید؟
بله، در طی این سالها این اتفاق بسیار برایم اتفاق افتاده است؛ اما بهترین خاطره من به ۱۰سال پیش برمیگردد، آن روزها به یزد سفر کرده بودیم که ناگهان دیدم در خیابان تصادف شده است، از پنجره نگاه کردم و دیدم خانمی از پنجره پرت شد، سریعا خودم را به پایین رساندم و متوجه شدم که متأسفانه این خانم فوت کرده است و روی آن چادر مشکی کشیدهاند. با اصرارهای فراوان به بنده اجازه دادند که ایشان را احیای قلبی-ریوی کنم. بلافاصله شروع کردم به احیای قلبی-ریوی که باز هم همان لحظه از امام رضا(ع) خواستم کمک کند و بعد از چندبار احیا خدا را شکر علایم حیاتی این خانم برگشت و زنده شد.آن لحظه اشک و خنده، هر دو، بر روی صورتم بود و خدا را باز هم شکر کردم.
تأثیر این همه فداکاری را آیا در زندگیتان دیدهاید؟
قطعا بله، چند سال قبل متأسفانه پسرم تصادف بسیار سختی داشت و بعد از عمل پسرم سلامتی کاملش را به دست آورد که یقین دارم دعاهای خیر مردم بود که پسرم دوباره سالم و سلامت در کنار من است.
آیا از زمان جنگ ضایعهای بر جسم شما مانده است؟
خیر، اما به دلیل حضور در مناطق جنگی، همان اوایل پس از اتمام جنگ دچار آسیبهای روانی شده بودم که تا سالیان سال در ذهن من مانده بود.
علاوه بر ٨ سال دفاع مقدس دیگر در چه زمینههایی بهعنوان امدادگر حضور داشتهاید؟
در زلزله بم، زلزله کرمانشاه، سیل گلستان و سیل سیستانوبلوچستان و چند برنامه دیگر بهعنوان داوطلب با جانودل در خدمت مردم بودم و تمام سعی و تلاش من بر این بود که بتوانم تسکیندهنده دردهای مردم قدرتمند و پرافتخار میهن عزیزم ایران باشم.
اگر بار دیگر جنگی آغاز شود و قرار باشد که شما بهعنوان یک خانم در جنگ حاضر شوید، با تمام آن ترسها و استرسها آیا باز هم حاضر میشوید در چنین شرایطی قرار بگیرید؟
صددرصد و باز هم در خط مقدم حاضر میشوم؛ چون که ما هر چه داریم از اسلام داریم و صحبتهای حضرت امام(ره) همیشه در گوشمان است. الان هم با اینکه سلامتی آن دوران را ندارم، اما برای کشورم هر کاری میکنم، برای ما فرقی نمیکند. اسلام هر جا که باشد، ما در خط مقدم ایستادهایم و خواهیم ایستاد.
حرف آخر؟
حرف آخر من با جوانان است؛ جوانان ما بدانند جنگ مردم ایران را صبور و با استقامت ساخت و اکنون جوانان باید در راه شهدا و امام راحل گام بردارند. مردم ما نماد صبر و استقامت هستند و باید در هر زمینهای یاریدهنده افراد آسیبدیده باشیم و جوانان باید با درایت و پیروی از فرمایشهای رهبری پشتوانه انقلاب اسلامی باشند نگار کرامتی.