سالن جمعیت هلال احمر مشهد را مفروش کرده بودند در قسمتی از سالن نوارهای رنگی سبز قرمز از سقف اویزان بود صدای موسیقی های از بلندگو پخش می شد همه در پهن کردن موکتها سهیم بودند حتی مدیران جمعیت متواضعانه موکتها را پهن می کردند
ان گوشه تر مداح با صدای عرفانی اش شروع کرد
هیجان صدای بلندگو همه کارمندان را از اتاقشان بیرون کشید مگر چه خبر است
بالاخره از درب دودی شیشه ای وارد شد همه بسیجیان و هلال احمری ها زیر تابوت را گرفته بودند با چه قداستی وارد شد
صدای زجه ای از انتهای سالن بلند شد می گفتند یاد برادر شهیدش افتاده است مو به تنم راست شد می گفتند اخر این شهید گمنام است نامش را نمی دانیم هلال احمری ها طوافش دادند
و ارام در جلو جایگاه تابوت شهید را گذاشتند خانمها سراسیمه سمت تابوت رفتند گویا ضمانت از شهید می خواستند و بعد اقایان برای تبرک تابوت شهید گمنام را می بوسیدند
او گمنام بود و این چنین روزی هلال احمری مهمانشان را خوش امد گفتند