روایت زندگی
مهر ماه1332 حاج رمضان ذوقی زحمت کش و همسرش، از قوچان راهی کربلای معلی شدند. آن سال ها سفر به کربلا سخت و طاقت فرسا بود. صفیه خانم، همسر حاج رمضان باردار بود و تحمل این مرارت ها برایش سخت تر. به باختران رسیدند. فرزندشان به دنیا آمد. بیست و دوم مهر1332 بود.
نامش را گذاشتند محمد رضا. ادامه ی سفر برایشان ممکن نبود. برگشتند قوچان.
محمد رضا شش ساله بود که پدرش به رحمت خدا رفت. همراه با مادر و خواهر و برادرانش به تربت جام رفت. تحصیل را شروع کرد. ده سال بیشتر نداشت که از نعمت مادر هم محروم شد. سه سال بعد به مشهد آمد. به کار بنایی مشغول شد. چند سال بعد مدتی در تهران کار در کوره ی آجر پزی را تجربه کرد. دوری از خانواده برایش سخت بود. به مشهد برگشت و در آشپزخانه ای مشغول به کار شد.
پایبندی به قرآن وانجام فرائض دینی و اعتقادی از ویژگی های اخلاقی محمد رضا بود.
با شروع حرکت انقلابی مردم علیه رژیم ستم شاهی با آنها همراه شد. در تظاهرات شرکت داشت و اعلامیه های انقلابی را چاپ و پخش می کرد.
انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، عضو بسیج شد و امور تبلیغات پایگاه را به عهده گرفت. نخستین حضورش در جبهه دی ماه1361 بود. از طریق هلال احمر آموزش دید و با گروه امدادگران راهی منطقه ی غرب کشور شد. به عنوان آشپز انتخابش کردند. به واحد تدارکات رفت. مدت نه ماه داوطلبانه در کردستان ماند. هرچند ماه یک بار برای دیدن خانواده اش به مشهد می آمد. زیاد نمی ماند. خیلی زود به منطقه بر می گشت. آشپزی برای رزمندگان مهم تر از هر چیزی بود. می گفت:(( تلاشم را می کنم تا غذای با کیفیتی به رزمندگان برسانم؛ آن ها باید برای جنگیدن قوت داشته باشند.))
خانم زهرا مواجی، همسر برادر شهید خصوصیات اخلاقی او را این طور عنوان می کند:
آقا محمد رضا مومن و ولایی بود. عاشق شهادت بود و خود را سرباز ولایت می دانست. هیچ وقت در مقابل ظلم و ظالم بی تفاوت نبود. مخلص و خدمت گزار مردم بود.
آخرین دیدار ما با محمد رضا وقتی بود که برای آخرین بار برای مرخصی آمده بود. اصرار کردیم چند روزی بماند، اما برای برگشت به منطقه لحظه شماری می کرد. موقع خداحافظی گفت: دیگر بر نمی گردم؛ شهید می شوم. از ایشان قول گرفتیم که فردای قیامت مارا شفاعت کند.
بیست و نهم مهر ماه 1362 منطقه ی کامیاران مورد بمباران ارتش بعث عراق قرار گرفت. کپسول گاز در آشپز خانه ی پادگان آتش گرفت. محمد رضا دچار سوختگی شد. برای مداوا به بیمارستان امام خمینی(ره) باختران منتقلش کردند. بر اثر عوارض ناشی از سوختگی شدید به شهادت رسید. پیکر او را نهم آذر1362 در گلزار شهدای بهشت رضا(ع) به خاک سپردند.