روایت زندگی
سید محمود سید کشمیری، دوازدهم شهریور1344 در تهران به دنیا آمد. پدرش سید محی الدین سید کشمیری تولید کننده کیف و کفش بود. به فرزندانش علاقه زیادی داشت و ساعات فراغت از کار را صرف تربیت فرزندانش می کرد. سید محمود و برادرانش سید احمد و سید قاسم در نماز جماعت مسجد و مجالس و محافل مذهبی همیشه همراه پدر بودند.
تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند. سال 1356 به مشهد مهاجرت کردند. در مشهد به تحصیل ادامه داد و به یادگیری مهارت مکانیکی پرداخت.
دوازده سالش بود که زمزمههای اعتراض در تظاهرات مردمی را شنید. شبها با دوستانش روی دیوارها شعارهای انقلابی مینوشتند. سادهزیست و صرفه جو بود. خانم منصوره حامد تابعی، مادرش نقل میکند:
«تا وقتی لباس، کفش و وسایلش قابل استفاده بود آنها را دور نمیانداخت و کفش و لباس جدید نمیخرید. ما هم وقتی لباس یا پارچه میخریدیم تذکر میداد که اسراف نکنید. به فکر نیازمندان باشید.
اگر برایش لباس تهیه میکردم به دیگران میبخشید و در جواب اعتراضم میگفت: "من چند لباس دیگر هم دارم. لباس را به کسی دادم که بیشتر از من لازم داشت."»
تلویزیون در رادیو که اخبار عملیات ثامن الائمه در مهرماه 60را مخابره میکردند، تصمیم گرفت راهی جبهه شود. آن وقتها شانزده سالش بود. شانزده سالهها را به جنگ نمیبردند. پدر و مادرش رضایت دادند.
به امام رضا(ع) متوسل شد و گندم نذر کبوترهای حرم کرد. منصوره خانم میگوید: «لباسی که برایش دوخته بودم، آوردم. با دست خودم تنش کردم. جدی گفتم: خیلی زحمتش را کشیدم. دوست دارم تن خودت باشد. نبینم فردا عروسش کردهای!
خندید. گفت: "نه مامان، خودم میپوشم. با همین میروم جبهه. اصلا با همین شهید میشوم".
پدرش برای کیفی که برایش دوخته بود، بند میزد. همان طور که سرگرم کار بود، به شوخی گفت: "شهید نشو سید محمود. برگرد خانه. اگر شهید شوی برایت حجله نمیزنم".
چانه میزد نه بابا. هم برایم حجله بزنید، هم مراسم ختم بگیرید.»
شعلههای عشق سید محمود به جهاد هر روز بیشتر میشد، تا این که خرداد 1361 بعد از گذراندن دوره امدادگری، از طریق جمعیت هلال احمر به منطقه جنگی جنوب کشور اعزام شد.
از جبهه برای خانوادهاش نوشت او را حلال کنند. چرا که یقین دارد به شهادت میرسد. خواست تنها داراییاش که دوچرخهای بود بفروشند. مبلغ آن را به جبهه ها کمک کنند. دو ماه در منطقه بود. کار با آر پی جی را هم آموخت و گاهی کمک آر پی جی زن میشد.
مرداد 1361 در عملیات رمضان از ناحیه پا و کتف مجروح شد. فرمان عقب نشینی آمد. همرزمانش نتوانستند مجروحان را به پشت خط منتقل کنند. روح پاکش پرواز کرد.
برادرش سید احمد هم بیست و هفت روز بعد به شهادت رسید و هنوز مفقود است. پیکر سید محمود سال 1366 به خانه برگشت و در گلزار شهدای خواجه ربیع دفن شد. وقتی خودش را در شلمچه نشان داد همان کیف چرمی همراهش بود. اسمش را بزرگ روی کیف نوشته بود.