امروز: ۱۴۰۳/۱۰/۷
پربیننده‌ترین ها
گفتگو
پایگاههای درمانی هلال احمر ایران وویزه اربعین حسینی
پایگاههای درمانی هلال احمر ایران وویزه اربعین حسینی
۱۳۹۶/۸/۹

بازديد مدير اموزش و پرورش جناب اقاي احمدي
بازديد مديريت آموزش و پروش جناب اقاي احمدي به همراه اعضاي ستاد اسكان آموزش و پروش شهرستان سرخس در ساعت 11:30 در مورخه 11/1/1394 صورت گرفت و مسئولین با حضور در پست مسافرين نوروزی كه جمعیت هلال احمر شهرستان از نزدیک در جریان روند اجرای طرح های قرار گرفتند .
۱۳۹۴/۱/۲۵

برپايي خيمه دوستدار كودك
به گزارش روابط عمومي جمعيت هلال احمر شهرستان سرخس علاوه بر اجرای خدمات امدادی، راهنمایی های گردشگری و موقعیت های جغرافیایی و برپایی چادرهای سلامت به منظور سنجش رایگان فشار و قندخون مسافران، ، خيمه هايي.با عنوان دوستدار کودک تجهیزشده که دراین فضا کودکان مراجعه کننده از طریق نقاشی و سایر هنرهای تجسمی با مفاهیم جمعیت هلال احمر و اصول هفتگانه آن آشنا می شوند. به دليل حضور چشم گير كودكان و خانواده ها سعی شده در قالب های متناسب با سنین کودکان مراجعه کنند
۱۳۹۴/۱/۲۵

طرح حمايت از طبيعت اجرا شد
روابط عمومي جمعيت هلال احمر سرخس جمعيت هلال احمر سرخس در روز طبيعت جوانان جمعيت هلال احمر سرخس در راستاي حفاظت و حمايت از محيط زيست با انگيزه داشتن طبيعت زيبا و بدون زباله و جهت فرهنگ سازي طرح حمايت از طبيعت را اجرا نمودند. اين طرح با رويكرد حمايتي و اموزشي در خصوص اشتي باطبيعت اجرا شد و در اين طرح 700 عدد كيسه زباله وبروشور در خروجي هاي شهر بين همشهريان و مسافرين نوروزي توزيع گرديد و در راه بازگشت كيسه هاي زباله توسط همشهريان به مامورين محترم شهرداري مستقر در ورودي شهر
۱۳۹۴/۱/۲۵
اوقات شرعی

تاريخ: ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۱ فروردين ساعت ۱۱:۴۳ کد مطلب: 46610
 روایت دو امدادگر خراسانی از نخستین ساعات امدادرسانی در مناطق سیل‌زده شمالی
برای روایت از حال و روز سیل‌زدگان و مناطق سیل‌زده به‌سراغ دو امدادگر خراسانی رفته‌ایم که تعطیلات نوروز را رها کردند و از اولین روزی که سیل گلستان را گرفت، برای کمک به سیل‌زدگان شتافتند.
گاهی باید تراژدی را با کمدی درآمیزیم
مجید زارع، مربی امداد سیلاب و غواص، از اولین امدادگرانی است که با شنیدن گرفتاری گلستانی‌ها در سیل، از پای هفت‌سین نوروزی بلند شده و مشهد را به مقصد آق‌قلا و گمیشان ترک کرده است. صحبت از حال و روز مناطق سیل‌زده که می‌شود، بیشتر از حال و روز مردم می‌گوید: درِ هیچ خانه‌ای را نمی‌توان زد؛ درها در باتلاق سیل مانده‌اند یا نیمه‌باز به امید کمک‌رسانی. در همین شرایط پدری را دیدم که با اشک بر گوشه چشم، لبخند زد و ما را به «هیچ» در خانه به‌گِل‌نشسته‌اش دعوت کرد. دست زمخت کارگری‌اش به‌سمت آوار در و دیوار خانه‌اش بود که سیل هست و نیستش را نابود کرده بود. بدون کمک و ابزار، کار زیادی از دستش بر‌نمی‌آمد اما باز هم انگار دست‌هایشان بیل و کلنگ شده و هر‌طور بود با چنگ و ناخن می‌خواست آوار سیل و گِل و لای آن را از گوشه‌و‌کنار چهاردیواری فرو‌ریخته‌اش کنار
بزند.
مجید، درد روحی امدادرسانی را از درد جسمی آن فراتر توصیف می‌کند. به قول خودش گاهی باید تراژدی را با کمدی درآمیزند؛ درست زمانی‌که میان ناله و شیون‌ آدم‌های نا‌امید، لبخند بزنند و به آن‌ها امید زندگی بدهند. می‌گوید باید حکایت‌های تلخ را طوری با همدری بیامیزیم؛ هر سیل‌زده‌ای یک داستان دارد، پر از ‌آب چشم.
این امدادگر خراسانی، دردناک‌ترین لحظات را هنگام توزیع اقلام غذایی، بهداشتی و کمک‌رسانی به سیل‌زدگان، نگاه‌های معصوم کودکان ذکر می‌کند که دل هر انسانی را از جا می‌کند. مجید از صدای هق‌هق در‌آمیخته با صدای آب به‌جا‌مانده از سیل زیر پای رهگذران می‌گوید که لابه‌لای این ناله و شیون‌ها روح امدادگران هم به درد می‌آید. او با پرسشی به پرسش ما از حال و هوای امدادگران پاسخ می‌دهد: اگر از جنس سنگ و آهن هم باشی، باز هم دلت به رحم می‌آید، چه برسد به ذات ایرانی‌جماعت که وقتی بلایی در هر نقطه از این سرزمین می‌آید، حتی پای تلویزیون اشک می‌ریزند. گاهی شیون‌ها توی دالان‌های گوشمان تا ساعت‌ها گیر می‌کند و بیرون نمی‌رود؛ برخی اوقات هم شیون‌ سیل‌زدگان با عصبانیت روی ما امدادگران آوار می‌شود. به آن‌ها حق می‌دهیم تا شاید با بغض شکسته و پرخاش بر سرِ ما کمی آرام
گیرند. مجید، گفته‌هایش را از حال و روز سیل‌زدگان با این جمله پی می‌گیرد که «داغی که سیل اینجا برجای گذاشت، از ذهن این مردم بیرون نمی‌توان کرد، حتی به روزگاران؛ از پدرها کمرها شکست و از مادرها، نفس‌ها گرفت. فقط نقطه امیدشان این است که هنوز خنده از ته دل کودکان معصوم این مناطق رخت نبسته است. در برخی نقاط انگار سیل از جان =مایه گذاشته؛ حتی گورستان‌ها را هم چند‌لایه با سنگلاخ‌هایش شخم زده؛ اهالی می‌گویند در چند ساعت آسمان طوری غرید و چنان نعره‌ای زد که بی‌امان سیل به خانه و کاشانه‌شان هجوم آورد.»
مجید وسط حرف‌هایش وقتی از سختی امدادرسانی می‌گوید مرگ هم جزئی از خاطرات دور و نزدیک اوست. شاید نشمرده باشد که دقیقا تا‌به‌حال چند‌بار حین امدادرسانی تا یک‌قدمی مرگ رفته و برگشته، اما همچنان عاشق کاری است که انجام می‌دهد؛ درست مانند روز اولِ ١۶‌سال پیش که تصمیم گرفت امدادگر هلال‌احمر شود.این مربی امداد سیلاب، خاطره تلخ و شیرین از بی‌رحمی سیل کم ندارد؛ با شور و شعفی از نجات آدم‌های گرفتار در سیل تعریف می‌کند و با اندوه از جنازه‌هایی که از آب گرفته یا از درون گِل و لای سیلاب درآورده است، می‌گوید. خاطره تلخ آن را از دیار خراسان هم به یاد دارد، وقتی که در یکی از سیل‌ها دو دختر‌بچه یک خانواده را سیل با خودش می‌برد و او با تیم امداد یکی از دختران را زنده نجات می‌دهند، اما دختربچه دیگر را آرام و فرورفته به خواب ابدی از آب می‌گیرند؛ مثل یک ماهی زیبای مرده.
پایان‌بخش حرف‌های مجید از امدادگری یک جمله است؛ اینکه در دل حوادث و بلایا تلاش امدادگران آن‌طور‌که باید دیده نمی‌شود؛ در‌صورتی‌که آن‌ها هم سهیم در غم و هم جان در‌کف‌دست‌گرفته، در صحنه هر بلایی حاضر
می‌شوند.
سخت‌تر از راه رفتن در باتلاق، دیدن غم سیل‌زدگان است
گفت‌وگوی دیگر ما با حمید معماری، یکی دیگر از امدادگران خراسانی است که از ١٧‌سال پیش داوطلبانه به جمعیت هلال احمر پیوسته و حالا جزو کارشناسان سیلاب و مربی غواصی است. می‌گوید: پا به برخی مناطق سیل‌زده که می‌گذاریم، انگار قیامت شده است. کسی را در خانه و کاشانه نمی‌بینی؛ تا چشم کار می‌کند خرابی و ویرانی است و جایی خالی از روح زندگی. معابر سرسبز تبدیل به باتلاق شده‌اند. برای ما امدادگران سخت‌تر از راه‌رفتن در باتلاق، دیدن غم سیل‌زدگان است. دخترکی در میانه رفتن خانواده‌اش از مناطق سیل‌زده به محل اسکان، بهانه عروسکش را می‌گرفت که شاید آب برده یا در دل خاک دفن شده بود. خدا می‌داند دنیای این کودک چقدر به همان عروسک در‌سیل‌‌مانده وصل بود. دیدن و خبردار شدن از تمام این صحنه‌ها قلب ما امدادگران را هم به درد می‌آورد.
او تعریف می‌کند که گاهی صحبت از مرگ و جنازه، گفت‌و‌گویی عادی در زمان بروز بلایای طبیعی مثل سیل می‌شود، اما فاصله حرف تا لمس جسد در سیلاب یا انسان گرفتار‌شده‌ در سیل از زمین تا آسمان با شنیدن از راه دور فرق دارد. شاید تفاوت جنس هم‌دردی امدادگران با دیگران همین در‌صحنه‌بودن باشد.
حمید در طول روزهایی که گلستان گرفتار سیل بوده، در سه نقطه مختلف حضور داشته است. او یکی از دردناک‌ترین لحظات را درماندگی در اجابت خواسته‌های سیل‌زدگان توصیف می‌کند و می‌گوید: موقع توزیع اقلام غذایی، بهداشتی و اسکان و کمک‌رسانی به‌وفور کوچک و بزرگ نزدیک ما می‌شوند و عاجزانه خواسته‌هایی را مطرح می‌کنند که در دست ما امدادگران نیست. این لحظات برای ما دردآور است؛ چطور با مادری که تمام زندگی‌اش نابود شده و از ما کمک می‌خواهد مواجه شویم یا با پدری که می‌گوید بعد از این چگونه زندگی‌ای را که سال‌ها برای آن تلاش کرده و ساخته بود، دوباره بازسازد؟ دیدن این بی‌خانمانی‌ها رنج دارد و ما تلاش می‌کنیم کنار آن‌ها باشیم تا حتی برای لحظاتی خود را تنها و درمانده نبینند.این امدادگر روایت‌ها را نیمه‌تمام رها می‌کند و داستان دیگری از سر می‌گیرد؛ گفتنی‌هایش از سیل‌زدگان زیاد است و مجال او برای مصاحبه با ما اندک. هر لحظه برای آن‌ها فرصت امدادرسانی است، برای همین ما هم به شنیدن همین روایت‌ها کفایت می‌کنیم.
ارسال به دوستان  نسخه چاپی


نام:
پست الکترونیکی:
نظر شما:
کد امنیتی