روایت زندگی
سید محمد عابدی، فرزند سید حسن، بیست خرداد1331 در مشهد به دنیا آمد. از پنج سالگی پا در راه مکتب گذاشت. قرآن، احکام و نهجالبلاغه آموخت. تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند. با برادرش به حرفة کابینتسازی مشغول شد.
اهل قرآن و شرکت در مراسم مذهبی بود. پای سخنرانی علمای دین مینشست. کودکان و نوجوانان را جمع میکرد، به آنها قرائت قرآن آموزش میداد و در ایام شهادت خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) مراسم عزاداری و سینه زنی برپا میکرد.
در بیست و یک سالگی با خانم عصمت ابراهیمی ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد. خانم ابراهیمی خصایص اخلاقی سید محمد را این چنین بیان می کند:
به حلال و حرام خیلی اهمیت می داد. حق الناس را رعایت میکرد. در کار کم نمیگذاشت. مهارتش در فلز کاری زبانزد بود. مشتریها خیلی از دقت و ظرافت کار ایشان در ساخت کابینت تعریف میکردند.
مقداری از درآمدش را صرف کمک به فقرا میکرد. به کسانی که وسعشان به خرید نقدی نمیرسید، قسطی کابینت میفروخت. سال57 به انقلابیها پیوست. اعتقاد داشت زندگی کردن به شیوه علی(ع) بودن بُرد و اصل عقیده و جهاد استوار است. در راهپیماییها قطرهای بود از سیل خروشان ملت.
انقلاب که به ثمر رسید، در شکل گیری پایگاه بسیج مسجد شهید کامیاب کمک کرد. آقای رمضان رحیمی، مسئول بسیج پایگاه شهید کامیاب به یاد می آورد:
اوایل انقلاب بود. با بسیجیها می رفتیم در خیابانهای منطقه شهید مطهری گشت میزدیم. آن موقع این خیابان ها آسفالت نبود. بعضی جاها زمین که به شدت ناهموار بود. سنگ لاخی و تپه مانند، عبور ماشینها سخت بود. برای عابرین پیاده هم آزاردهنده بود.
سید محمد با هزینة خودش لودر آورد و خیابان را صاف کرد و کوبید. راننده لودر که خسته میشد، خودش مینشست و کمک میکرد. سنگها را بر میداشت. این کارها را صدقه جاری میدانست. مشکلات محله را حل میکرد. احترام همة اهل محل را نگه میداشت. اهل محل هم کوچک و بزرگ احترامش میکردند.
سال58،59 بود با دسترنج خودش يك زمين در خيابان مطهري خريد. خودش بنايي بلد بود. زمين را ساخت. يك مغازة كابينتسازي هم سر خانه ساخت. الان پسر شهيد در همان مغازه، كابينتسازي دارد. خانوادهاش در خانه ساكن شدند. براي حضور درجبهه ثبتنام كرد. آموزش نظامي ديد. از طرف جمعيت هلال احمر اعزام شد جبهة سر پل ذهاب.
به سيد محمد عابدي در عمليات دوم ارتفاعات بازي دراز، مسؤليت انتقال مجروح را سپردند. در سیام شهريور1360 مشغول انتقال مجروح بود كه آمبولانس مورد اصابت خمپاره قرار گرفت. تركشها به سر و چشمهايش اصابت كردند و به لقاي معشوق شتافت.
بیست روز بعد پيكرش به مشهد انتقال يافت. در حرم مطهر رضوي تشييع شد. در گلزار شهداي خواجهربيع آرام گرفت.