روایت زندگی
غلام رضا ولایتی، نوزدهم آذر ماه سال1327 در مشهد دیده به دنیا گشود. مادرش، خانم فاطمه مرادی نقل می کند: «اولین فرزندم بود. کودکی آرام، شیرین و دوست داشتنی. در مدرسه به خوش اخلاقی و متانت می شناختندش؛ معلمین و دانشآموزان از او راضی بودند.
هشت ساله بود، از درخت افتاد. پایش آسیب جدی دید. شش ماه در بیمارستان امام رضا(ع) بستری شد. تا یک سال بعد در خانه از او پرستاری می کردیم.
یک روز خیلی مستأصل، به حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع) پناه بردم. شفای پسرم را طلب کردم. از آن روز به بعد وضعیت پای غلام رضا کم کم بهتر شد.
دوران دبستان را که تمام کرد، به کار کفاشی مشغول شد. همراه پدرش در مراسم مذهبی و نماز جماعت شرکت میکرد. تا موعد سربازی در کفاشی خیلی پیشرفت کرد و مهارت زیادی پیدا کرد. در هفده سالگی ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.
از سربازی که آمد مشغول گچکاری و معماری شد. دوستانش به خاطر سوابقی که در کفاشی داشت، تشویقش میکردند به کار قبل برگردد. کمکم در سه شهر مشهد، نیشابور و کاشمر تولیدی کفش ایجاد کرد.»
در سالهای قیام مردمی علیه پهلوی با شجاعت، پیامهای امام خمینی(ره) را به مردم شهرهای نیشابور و شاهرود میرساند. غلامرضا به دفعات خلوص نیتش به انقلاب اسلامی را به اثبات رساند.
در وقایع شانزدهم و هفدهم شهریور مشهد، در صفوف راهپیمایی بین مردم بود و به روشنگری میپرداخت.
خانم منیره حلاجی همسرش، از آن روزها یادش میآید:
«روز هفده شهریور57 همراهش بودم. از میدان ضد تا بولوار جمهوری اسلامی فعلی، تعداد زیادی اعلامیه بین مردم تقسیم کرد. بعد از ظهر آن روز با وجود اعلام حکومت نظامی در مسجد کرامت جمع شدند و در مورد اقدامات بعدی دستوراتی گرفتند.»
سال1346 برای شرکت در جنگ تحمیلی ثبت نام کرد. دوره آموزشی مقدماتی را گذراند. از طریق جمعیت هلال احمر مشهد راهی مناطق عملیاتی جنوب کشور شد. در جبهه جلوی دوربین رفت؛ در مصاحبهای گفت:«حضور در جبههها و خدمت در این جا بر هر چیزی مقدم است. من به جبهه آمدم تا دینی که به اسلام و انقلاب دارم را ادا کنم و خدمتی به اسلام و میهن کرده باشم.»
او از جوانان خواست جبههها را خالی نگذارند.
غلام رضا آن روز ها چهار فرزند دختر هم داشت. به نامهای فاطمه، معصومه، اعظم و اکرم.
در عملیات والفجر8 در منطقه فاو به عنوان راننده آمبولانس خدمت کرد.
تاریخ عروجش هفتم اسفند سال64 است. پیکر مطهرش را روزها بعد در گلزار بهشت رضا(ع) به خاک سپردند.
دوستان و همرزمانش میگویند: یتیم نوازی، برخورد متواضعانه و توأم با صفا و صمیمیت، کمک و همدلی با دیگران او را برجسته کرده بود.