شهرآرا آنلاین - سعید جلائیان- رمضان پور/به سختی راضی به مصاحبه میشود. او یک
عضو داوطلب جمعیت هلال احمر مشهد است که به خاطر 12 سال حضور فعالش در عملیاتهای
مختلف همه او را خوب میشناسند. خیلی موارد را میگوید و بسیاری از نیک اندیشیهایش
را هم میگذارد بین او و خدا بماند. در تمام مدتی که ما مشغول کارهای روزمرهمان و
از غوغای جهان فارغ هستیم آماده رفتن به عملیاتهای امداد و نجات است. کافیاست
گوشیاش زنگ بخورد تا کار و زندگی خود را رها کند و به سمت مأموریت اعزام شود.
باورش سخت است کسانی هستند که زندگی دیگران را بر خود ارجح میدانند و این کار را
داوطلبانه انجام می دهند. امید ترخونه خور، عضو داوطلب امداد و نجات، متولد اولین روز
فروردین سال 56 است. او حتی وقتی میداند که هلال احمر مشهد برای سیل گمیشان اعزام
ندارد به همراه دوستان و گروهی که برای کمک به دیگران به راه انداختهاند عازم میشوند
و بچهها را گروه هدف خودشان قرار میدهند تا اندکی از بار تألمی که برای آنها
بزرگتر از درکشان است، کم کنند.
هلال آرامش
شغل آبا و اجدادیاش؛ چوب است. به قول
خودش با برنامهریزی میتواند خودش را به عملیاتها برساند. او مشتاقانه و
منتظرانه گوش به زنگ تماسهاست تا بتواند به یاری دیگران بشتابد. ترخانی کودکی
سختی را پشت سرگذاشته است و شاید همین دلیلی شده است که او همیشه قدر کمک به
دیگران را به خوبی حس کند. او عضویت در سازمان هلال احمر را هم ریشه در کودکی خود
میداند و میگوید: پدرم شخص سرشناسی در کارش بود اما با وقوع حادثهای ورشکسته
شد. پس از آن زندگی ما با سختیهای زیادی همراه شد اما به کمک خدا توانستیم بر
تمام مشکلات چیره شویم. پس از این بود که همیشه یک موضوع ملکه ذهن من شد که چطور
دِینم را ادا کنم . خمس عمر و سلامتیام کمک به دیگران است و باید آن را پرداخت
کنم. قبل از اینکه کمک من به دیگران برسد خودم را به آرامش میرساند. وقتی به یاری
یک نفر بروی که غیر از خدا هیچ امیدی ندارد و خدا شما را واسطه کمک به او میکند
یدا... میشوی و هیچ چیزی بهتر از این نیست. اگر انسانی بخواهد نجات پیدا کند خدا
او را نجات میدهد اما اینجا ما وسیله میشویم تا آنها را از حادثه برهانیم.
اولین جرقه
اولین بار آرم هلال احمر را در یک حادثه
آتشسوزی در خیابان دانشگاه میبیند. ساختمان دچار آتشسوزی شده است و امدادگران
هلال احمر بدون هیچ گونه هراسی مشغول نجات جان مردم هستند. از جان گذشتگی و خدمتی
که سفیدپوشان هلال برای مردم انجام میدهند او را به سمت گمشدهاش میکشاند. میگوید:
از دیدن آنها و کاری که انجام میدادند، لذت میبردم و همانجا اولین جرقه در ذهن
من برای عضویت در سازمان هلال احمر زده شد. من تا آن زمان یک کارگر ساده بودم و
تازه توانسته بودم برای خودم یک کارگاه صنایع مرتبط با چوب راه اندازی کنم. بعد از
آن این فکر به ذهنم خطور کرد که به ساختمان هلال احمر در خیابان فداییان اسلام
بروم و به آنها بگویم حاضر هستم افرادی که در حوادث آسیب دیدند، آموزش و در
کارگاه خودم استخدام کنم. البته این پیشنهاد را به بهزیستی هم دادم.
حضور در خط مقدم نجات
ترخانی به فعالیت در خط مقدم امدادرسانی
و نجات جان انسانها علاقه دارد و حمایت از چند آسیب دیده نمیتواند او را قانع
کند. او از تصمیمی که پس از ورودش به هلال احمر میگیرد، میگوید: دیگر با اعضا و
فعالیتهای هلال احمر آشنا شده بودم .کسی که با کار اعضای این سازمان آشنا شود نمیتواند
از آنها جدا شود. سال 89 به من پیشنهاد دادند در کلاسهای آموزشی شرکت کنم و دورههای
تخصصی امداد و نجات در کوهستان را پشت سر بگذارم. برای من حضوردر عملیاتهای امداد
و نجات جذابیت زیادی داشت پس خیلی زود حضور در کلاسها را آغاز کردم. مدت اولین
دوره 35 ساعت بود که با هماهنگی داوطلبان که همگی شهروندان عادی و شاغل بودیم،
تصمیم گرفتیم روزی 2ساعت برای پشت سر گذاشتن این دوره زمان بگذاریم. پس از آن در
تمام دورههای تخصصی به شوق حضور در عملیات نجات شرکت کردم. در همین سال بود که
اولین کارت عضویت در هلال احمر را دریافت کردم تا وقتی که به مهارت نسبی رسیدم و
توانستم در عملیاتها شرکت کنم.
اولین نجات
ترخونه خور از اولین مأموریتی که برای
نجات جان انسانها به آن اعزام شده است، اینطور یاد میکند: اولین عملیات را پس
از طی دورههای آموزشی شرکت کردم. این عملیات برای امدادرسانی به حادثهدیدگان یک
تصادف شدید بین یک دستگاه پژو و یک خودرو سنگین در گلبهار بود. شکر خدای مهربان
توانستیم جان سرنشینان پژو را نجات و آنها را به اورژانس تحویل دهیم.
هلال احمر شرایطی برای افراد پرمشغله که
دوست دارند جان انسانهای دیگر را نجات دهند، مهیا کرده است. این عضو داوطلب
سازمان هلال احمر از شرایط حضور داوطلبان میگوید: حضور در هلال احمر به هیچ
عنوان به کار من لطمه نزده است. داوطلبان ساعتهایی که وقت آزاد دارند و میتوانند
در اینجا حضور داشته باشند اعلام میکنند و آن زمانها را برای کشیک آنها اختصاص
میدهند. افرادی هم که مشغلههای زیادی دارند مواقعی که حادثهای رخ بدهد به آنها
خبر داده میشود که خود را به محل حادثه برسانند.
هرسخن از دل برآید بر دل نشیند
برخی از مشاغل و سازمانها در جامعه
هستند که بین مردم سرتاسر جهان محبوبیت زیادی دارند و حضور آنها برای مردم به
نوعی دلگرمی محسوب میشود. سازمان هلال احمر یکی از آنهاست. ترخانی از دلایل این
محبوبیت و تأثیرات آن بر روحیه امدادگران میگوید: امدادگران هلال احمر همواره در
زمان وقوع اتفاقات تلخ و مواقعی که مردم به کمک نیاز داشتند در کنار آنها به صورت
داوطلبانه بودند. آنها بارها جان خود را به خطر انداختند تا جان هموطنانشان را
نجات دهند و این تنها با خواست قلبی خودشان بوده است. از قدیم گفتند«هر سخنی که از
دل آید بر دل مینشیند». مردم میبینند که امدادگران هلال احمر چه روح بزرگی دارند
که خانواده خود را دست خدا میسپارند و برای کمک به آنها میآیند. واقعا مردم
قدردان این خدمتها هستند. من بارها در زمانی که در حال امدادرسانی و یا تردد در
جادهها هستم این را از مردم شنیدهام که میگویند« حضور شما باعث دلگرمی ما میشود
و خیال ما را آسوده میسازد». همین یک جمله نشان دهنده جایگاه هلال احمر بین مردم
است.
ترخونه خور عضویت در این سازمان را لطف
خداوند به خود توصیف میکند و ادامه میدهد: تنها لطف خداوند بود که من انتخاب شدم
تا به انسانهایی کمک کنم که هیچ امیدی ندارند و از خالقشان تقاضای یاری میکنند. چه افتخاری در جهان به این اندازه وجود دارد؟ خداوند را شاکرم
که از لحاظ دنیوی من هیچ نیازی ندارم و با فعالیت در سازمان هلال احمر به یک
آرامشی دست یافتم که درک آن تا زمانی که وارد این سازمان نشوید و در بین اعضای این
سازمان نباشید، امکان ندارد.
انتقادهایی که
جوانمردانه نیست
این روزها بعضی برای بالا رفتن بازدید
از صفحات اجتماعی خود تصاویری از امدادگران در مکانهای سیلزده منتشر میکنند و
با هر بار بازنشر آن تفسیرهای ناجوانمردانه و انتقادهایی به آن تصاویر افزوده میشود.
ترخانی به عنوان یک عضو داوطلب در سازمان هلال احمر در پاسخ به انتقادهای مطرح
شده، یکی از خاطراتش را از یک عملیات امداد و نجات بازگو میکند: مدتی قبل ساعت 9
صبح بود که همه مهیای خوردن صبحانه شده بودیم، ناگهان اعلام شد باید در یک عملیات
حاضر شویم. ما به عنوان گروه اول فوری به محل حادثه رفتیم. عملیات مربوط به
آواربرداری میشد و ما مجبور بودیم با دست این کار را بکنیم چرا که با دستگاه ممکن
بود افرادی که محبوس شدند، جانشان به خطر بیفتد. گروه دوم ساعت 14 آمد اما ما دست
از کار نکشیدیم و به کار خود ادامه دادیم. فرمانده عملیات اجازه نمیدهد که گروه
یکسره مشغول به کار باشد و زمانی که از 8ساعت کار مداوم بگذرد، فرمانده امدادگران
را برای اندکی استراحت مرخص میکند. برای همین ساعت 17 بود که گروه ما دقایق اندکی
مشغول خواندن نماز و پس از آن خوردن غذای سرد با همان دستان کثیفمان در کنار جاده
شدیم. هم زمان عدهای از آنجا عبور میکردند و با دیدن ما شروع به توهین و اعتراض
کردند که چرا غذا میخوریم و کار نمیکنیم. دشنام دادند و رفتند. البته آنها نمیدانستند
که ما از 9صبح آمدیم و تا ساعت 17بدون لحظهای توقف یکسره کار میکردیم.( البته
در این زمان گروه دیگری در محل حادثه مشغول کار بودند). من معتقدم بسیاری از
تصاویر منتشر شده در فضای مجازی در این لحظات گرفته شده است. هرچند ممکن است یکی
از اعضای جوان سازمان یک کار اشتباهی مرتکب شده باشد که نباید کار او را به پای کل
امدادگران سازمان نوشت.
ترخونه خور میافزاید: ما بارها با این
مسائل برخورد کردیم. امدادگران به شنیدن توهینها در محل حادثه عادت کردند با وجود
اینکه ما داوطلبیم و از کار و زندگی خود برای کمک به دیگران زدیم. ما حساب میکنیم
چه دادهایم و چه گرفتهایم. در آن لحظه میگویم اگر یک نفر با فحش دادن به ما
خودش را خالی میکند مشکلی نیست راحت باشد. این لباس خدمت است. خدا قدرتش را به ما
میدهد که صبر کنیم و مقابله نکنیم. همان کسانی که در حالت عادی ممکن است، ناراحت
شوند، از کنار حرفها و فحاشیها میگذرند. من فکر میکنم این وظیفه رسانههاست
به مردم واقعیتها را بگویند. به شهروندان ما بگویند در لحظه که اعلام حادثه میشود،
هیچ چیزی نمیتواند مانع امدادگران هلال احمر شود تا برای کمک به هموطنان خود
نشتابند.
برای پول نیامدیم
ما از دلخراشی صحنهها میگوییم و او از
ادای وظیفهای که هربار میخواهد راهی شود با خدا عهد میبندد که برای او باشد و
رخوت غرور جلوی پرواز روح بلند او را نگیرد: امدادگران حتی در یک تصادف ساده در
جاده جان خود را به خطر میاندازند چرا که هر لحظه امکان انفجار و آسیب دیدن آنها
وجود دارد اما امدادگران با روح بلندی که دارند به صحنه حادثه میروند. بارها در
صحنههای آتشسوزی پیش آمده که همکاران ما یا نیروهای آتشنشانی ماسک خود را به
دهان مصدومان میگذارند و جان خودشان را به خطر میاندازند. گاهی در ماه رمضان بچهها
از شدت کار افطار نمیکنند و افطارشان را برای سحر میگذارند ولی سحر نشده زنگ میزنند
که روستای مغان فلان اتفاق افتاده و اعزام میشوند. فردایش هم روزه هستند. این
سختیها را مردم نمیبینند. تنها چیزی که برای بچههای هلال احمر مطرح نیست، پول
و پست و مقام است. دوستان سر مأموریت رفتن از هم دلخور میشوند گاهی. بس که اشتیاق
برای نجات جان دیگران دارند. بر اساس وظیفه انسانی است که میآیند. به نظر من تمام
مردم باید این را بدانند هیچ کدام از اعضای هلال احمر چه رسمی و چه داوطلبان برای
مسائل مالی به این سازمان نیامدند. داوطلبان هیچ پولی برای کمک رساندن به دیگران
نمیگیرند و تنها هزینه اندکی از سازمان برای تردد به محل حادثه به آنها پرداخت
میشود. همه با علاقه به این کار وارد شدند، ما آمده ایم تا وسیلهای باشیم برای
کمک به همنوعان خود.
خانوادههای همیشه صبور
نقش خانوادهها در ایجاد انگیزه، تداوم
حضور و نجات جان انسانها را نباید از یاد ببریم. مادران و همسران این امدادگران
هستند که با از خودگذشتگی خود مردانشان را برای نجات دیگران راهی میکنند. ترخانی
نیز به این نکته اشاره میکند و بیان میدارد: این دوستان از خانواده خودشان میگذرند.
در حوادث بزرگ کسی به دنبال نجات خانواده خودش نمیرود. خانوادهاش را به خدا میسپارد
و میآید. بخش بزرگی از کار امدادرسانی بر عهده خانوادههای امدادگران است که به
آنها اجازه میدهند در مواقعی که به او نیاز دارند و یا مانند دیگر خانوادهها
دوست دارند مرد خانه پیش آنها باشد اما با فداکاری خود امدادگران را راهی عملیاتهای
امدادی میکنند. من خودم چندین سال است که عید را حرم هستم تا خدمترسانی کنم. در
تمام مراسمها و گردهماییهایی که همه دور هم جمع هستند بچههای هلال احمر باید
آماده برای عملیات باشند تا مردم را امداد کنند.
برایتان خوشحالی
آوردهام
نام سیدعلی حسینی برای بیشتر امدادگران
هلال احمر و کوهنوردان مشهدی آشناست. او سال 96 به همراه یک گروه 14 نفره راهی
کوه اشترانکوه در استان لرستان میشود اما در مسیر بازگشت دچار حادثه میشوند و
تنها 6 تن جان سالم به در میبرند. حسینی، امدادگر هلال احمر و رفیق کوهستانش بوده
است. ترخانی با او در ساختمان هلال احمر آشنا میشود و رفاقتی بین آنها در محیط
کوهستان و کار شکل میگیرد. این امدادگر که تجربیات بسیاری از حضور در شرایط سخت
دارد با شنیدن نام حسینی بغض میکند و با حالتی بسیار اندوهگین از دوست و همگروهی
مرحوم خود میگوید: اسم علی را میآورید مو بر تن من سیخ میشود. سید علی حسینی بسیار
صبور، مهربان و پرانرژی بود. همیشه با لواشک میآمد و میگفت برایتان خوشحالی
آوردهام. او همیشه نفر آخر گروه بود و پشت سرهمه حرکت میکرد به این دلیل که باید
پر انرژیترین و صبورترین شخص در انتها باشد تا بچههای انتهای گروه را با روحیه
دادن به ادامه راه تشویق کند. این کار حتی در پیدا شدن پیکرش هم رعایت شد چرا که
پیکر او پس از پیدا شدن همه کوهنوردان دیگر یافت شد. سید علی حسینی فرزند طبیعت
بود و در همانجا، پاک از دنیا رفت.
روی کارمان تمرکز میکنیم نه جراحت
او کسی است که خودش هم نمیداند جان
چند نفر را مستقیم و غیر مستقیم نجات داده و چه دعاهای خیری پشت سرش است، میگوید:
در عملیاتهای مختلف حضور داشتم. در زلزله سفید سنگ هم بودیم. نمیشود بگوییم این
کاری که ما انجام دادیم آیا جان کسی را نجات داد یا نداد؟ وقتی سیل بند میزنیم،
نمیدانیم دقیق بگوییم که جان چند نفر را نجات دادیم. در لحظه این تصور را نداریم
که این مجروحیت سخت است یا خیر؟ هدفمان نجات است و تمرکز روی کار خودمان است. اگر
ما اشتباه کنیم حادثه بدتر میشود. در نجات کوهستان میگویند اولین اشتباه آخرین
اشتباه است که ممکن است هم جان خودمان و هم دیگری را به خطر بیندازد. در آن لحظه
سختی یا تصویر ناخوشایند را نمیبینیم. بهویژه وقتی فرد زنده باشد حتی اگر عضوش
قطع شده باشد به چشممان نمیآید و تمرکزمان روی این است که بهترین عملکرد را داشته
باشیم و بهترین کار را انجام دهیم. چه بچههایی که عملیات انجام میدهند چه بچههایی
که حمایت روانی و پشتیبانی میکنند. این حوادث برای هرسنی اتفاق میافتد و اذیتت
میکند ولی وقتی نتیجه کار را میبینی برایت تحملپذیر میشود. اگرکسی عابر باشد
با دیدن این صحنه ناراحت میشود ولی وقتی مسئولیت باشماست و شما مسئول جان فرد
دیگری هستید دیگر به چشمت نمیآید.
پادگان امدادی
در کلاسهای آموزشی آنچه را خوب میآموزند،
ایثار است. از آن کلاسها یک نکته را خوب به یاد دارد تا هیچ وقت از کارش خسته
نشود: استادم گفت اینجا پادگان امدادی است. یعنی باید نظم داشته باشی و در چارچوب
باشی و باید در اختیار گروه باشی. این تمرینها و فشردگی کار این قدر جذاب است که
به چیز دیگری فکر نمیکنی تا به مرحلهای برسی که بتوانی در عملیات شرکت کنی.
استادم میگفت وقتی در جامعه اتفاقی میافتد خیلیها میخواهند کمک کنند ولی شما
که اینجا هستید دستتان را بالا گرفتهاید و گفتید ما حاضریم این سختی را بپذیریم.
با این آگاهی آمدهایم جلو که درگیر سختی شویم. پس خسته نمیشویم. در عملیاتهای
کوهستان ممکن است افراد را زنده پیدا کنیم گاهی افراد در کوهستان گم شدهاند یا در
هفت حوض افراد در حوض هفتم گیر افتادهاند. از این مسائل زیاد است. صحنههای تلخ
هم دارد ولی همان صحنههای تلخ هم باعث آرامش میشود. وقتی یک خانواده را از
نگرانی در میآوریم. وقتی از این زاویه نگاه کنیم که یک خانوادهای که عزیزش در
سیلاب غرق شده و دوست دارید حداقل جسدش را به آنها برسانید. کسانی که منتظر کوچکترین
خبر از عزیزشان هستند، وضعیتشان مشخص و این باعث آرامش میشود.