امروز: ۱۴۰۳/۱۰/۳
پربیننده‌ترین ها
گفتگو
پایگاههای درمانی هلال احمر ایران وویزه اربعین حسینی
پایگاههای درمانی هلال احمر ایران وویزه اربعین حسینی
۱۳۹۶/۸/۹

بازديد مدير اموزش و پرورش جناب اقاي احمدي
بازديد مديريت آموزش و پروش جناب اقاي احمدي به همراه اعضاي ستاد اسكان آموزش و پروش شهرستان سرخس در ساعت 11:30 در مورخه 11/1/1394 صورت گرفت و مسئولین با حضور در پست مسافرين نوروزی كه جمعیت هلال احمر شهرستان از نزدیک در جریان روند اجرای طرح های قرار گرفتند .
۱۳۹۴/۱/۲۵

برپايي خيمه دوستدار كودك
به گزارش روابط عمومي جمعيت هلال احمر شهرستان سرخس علاوه بر اجرای خدمات امدادی، راهنمایی های گردشگری و موقعیت های جغرافیایی و برپایی چادرهای سلامت به منظور سنجش رایگان فشار و قندخون مسافران، ، خيمه هايي.با عنوان دوستدار کودک تجهیزشده که دراین فضا کودکان مراجعه کننده از طریق نقاشی و سایر هنرهای تجسمی با مفاهیم جمعیت هلال احمر و اصول هفتگانه آن آشنا می شوند. به دليل حضور چشم گير كودكان و خانواده ها سعی شده در قالب های متناسب با سنین کودکان مراجعه کنند
۱۳۹۴/۱/۲۵

طرح حمايت از طبيعت اجرا شد
روابط عمومي جمعيت هلال احمر سرخس جمعيت هلال احمر سرخس در روز طبيعت جوانان جمعيت هلال احمر سرخس در راستاي حفاظت و حمايت از محيط زيست با انگيزه داشتن طبيعت زيبا و بدون زباله و جهت فرهنگ سازي طرح حمايت از طبيعت را اجرا نمودند. اين طرح با رويكرد حمايتي و اموزشي در خصوص اشتي باطبيعت اجرا شد و در اين طرح 700 عدد كيسه زباله وبروشور در خروجي هاي شهر بين همشهريان و مسافرين نوروزي توزيع گرديد و در راه بازگشت كيسه هاي زباله توسط همشهريان به مامورين محترم شهرداري مستقر در ورودي شهر
۱۳۹۴/۱/۲۵
اوقات شرعی

تاريخ: ۱۴۰۲ سه شنبه ۵ دي ساعت ۷:۵ کد مطلب: 72458
 شهید امدادگر هادی پیروزمند

روایت زندگی

هادی پیروزمند فرزند غلام رضا و رقیه، 22شهریور 1326 در مشهد به دنیا آمد. در سنین کودکی بود که پدر از خانواده جدا شد. وقتی خودش را پیدا کرد، ساعات بعد از مدرسه را کار می کرد.

چاپخانه سختی‌های خودش را داشت؛ اما کمکی بود به وضعیت معیشتی خانواده. سعی داشت سرپرستی خوب برای مادرش باشد. همکاران چاپخانه می‌دانستند هادی مقید به انجام تکالیف شرعی و نماز اول وقت است.

مادرش خانم رقیه رضازاده که زن بسیار با تقوایی بود؛ از او راضی بود. همیشه برای سربلندی و عزتش در دنیا و آخرت دعا می‌کرد.

قبل از انقلاب، اهل مبارزه و فعالیت‌های سیاسی بود. با علمای مبارز قم و مشهد ارتباط داشت. سخنرانی‌های امام خمینی(ره) را دریافت می‌کرد و به اطلاع مردم مشهد و شهر وروستا های اطراف می‌رساند. سال1350 به جرم روشنگری سیاسی و نشر شب‌نامه، توسط شهربانی دستگیر ومدت شش ماه زندانی شد.

از زندان آزاد شد. تعهد داده بود فعالیت های سیاسی را کنار بگذارد. هر کجا می‌رفت چندین پاسبان او را تحت نظر داشتند. جلسات قرائت قرآن برگزار می کرد. به تجوید مسلط بود و به اعضای جلسه آموزش می‌داد. صدای خیلی خوبی داشت، در مجالس و محافل درمدح اهل بیت(علیهم السلام)، اشعاری می‌خواند. کم کم برای همة دوستان و همکارانش یک الگوی تمام عیار شده بود.

سال1352 در بانک کشاورزی استخدام شد. مدتی بعد با خانم زهرا عرفانیان پیمان ازدواج بست. زهرا خانم از آن روزها چنین روایت می‌کند:

«دختر ناز پرورده‌ای بودم، از خانواده‌ای ثروتمند. پدرم از معتمد‌ترین افراد صنف زرگرها بود. مادرم می‌دانست به ازدواج فکر نمی کنم. همة خواستگارها را رد می‌کردم. خانم پیروزمند که خواستگاری کرده بود، پدرم دلش نیامد رد کند. رفته بود چاپخانه تحقیق. برای مادرم تعریف می‌کرد: «همه سرش قسم می‌خورند، همین که جوان مؤمن و سالمی است، کفایت می‌کند.»

تمام حرف هادی در مراسم خواستگاری، حجاب و تقوا بود. می‌گفت: «دوست دارم محجبه باشید؛ من به روسری قانع نمی‌شوم. حتما باید حجاب خانم‌ها کامل باشد.»

تحصیلات آنچنانی نداشت، ولی به خیلی کارها وارد بود. از لحاظ دینی هم سرآمد بود. قبول کردم. یادم هست از همان روزهای اول عقد، آموزش قواعد و تجوید قرآن را شروع کردم. به علت علاقه‌ای که داشتم خیلی زود پیشرفت کردم. نمازمان را همیشه در مسجد جماعت می‌خواندیم. در چند هیئت مذهبی مداح بود. من و بچه‌ها همیشه همراهش بودیم. اولین فرزندم، مریم، سال1355 متولد شد.

دومی، صادق بود. سال1357 درست دربحبوحة انقلاب متولد شد. زمانی که صادق را باردار بودم، همراه آقا هادی به راهپیمایی می‌رفتم. شب‌ها اولین خانواده‌ای بودیم که روی پشت بام شعار می‌دادیم. کم کم تمام همسایه ها می‌آمدند روی پشت بام، هم صدا می‌شدند.

هادی سال57 موفق شد در هنرستان صنعتی، رشتة مکانیک دیپلم بگیرد. کم کم من هم درس را ادامه دادم. مشوق خوبی بود برایم. در کارهای خانه کمک می‌کرد تا بتوانم به درس‌ها برسم.

آن وقت‌ها چادر مشکی هنوز مرسوم نبود. با چادر رنگی می‌رفتم بیرون. رفته بود یک قواره چادر مشکی اعلا خریده بود. آورد. داد و گفت: «مطمئنم دوستش داری.»

سریع چادر را دوختم و سر کردم. همیشه همین طوری امر به معروف می‌کرد. اصلا یادم نمی آید سر موضوعی بحث کرده باشیم.

روزی که شاه از ایران فرار کرد؛ رفته بود بانک، عکسش را انداخته بود زمین و شکسته بود. انقلابی‌ها خوشحال شده بودند. شاه‌دوست‌ها ترسیده بودند ولی گفته بود نترسید، شاه رفت، دیگر برنمی‌گردد. ما امام خمینی را داریم.

بعد از انقلاب همراه یک گروه شب‌ها می‌رفت گشت. بعضی‌ها هنوز تفکرات طاغوتی داشتند، دعوا می‌کردند، چاقوکشی می‌کردند. ضد انقلاب‌ها شهر را نا امن کرده بودند. چند بار درگیر شده بود و حسابی کتک خورده بودند ازش. دیگر در محلة ما پیدایشان نشد.

یک روز آمد خانه و گفت: «رژیم بعث عراق خرمشهر را تصرف کرده.»

ساکش را بست و راهی شد.خودش را رسانده بود وسط معرکه، دیده بود کار از کار گذشته. برگشت. دیگر خانه کمتر می‌آمد. با چرخ‌دستی می‌رفت در خانه های مردم برای جبهه کمک جمع کند.

اگر کسی در نزدیکی خانه شهید می شد، یک گلدان شمعدانی می‌گرفت می‌آمد دنبال ما؛ با هم می‌رفتیم منزل شهید برای سر سلامتی. تشییع جنازة شهدا را از دست نمی‌داد. ما را هم همراه می‌برد. الهة چند ماهه را بغل می‌کرد. دست صادق را هم می‌گرفت تا من اذیت نشوم.

رفت هلال احمر دورة امدادگری را گذراند. می‌رفت از مجروحینی که در خانه بستری بودند، پرستاری می‌کرد. زخم‌هایشان را شست‌و شو می‌داد. پانسمان عوض می‌کرد. خانواده‌ها می‌آمدند، تشکر.

می‌گفتند همسرتان همیشه دست پر می‌آید خانة ما. مادر یکی از جانبازان تعریف می‌کرد، مشکلی برایشان پیش آمده و نیاز به مبلغی پول داشتند. هادی کف جعبة شیرینی مقداری پول گذاشته، به بهانه‌ای برایشان برده بود.

نوروز سال1361 که تحویل شد، گفت قصد دارد به جبهه برود. پرسیدم: «چه روزی؟»

گفت: «هر وقت اعزام باشد»

یک ماه تمام هر روز صبح مراسم وداع داشتیم. ظهر برمی‌گشت، می‌گفت: اعزام نبود.

اوایل اردیبهشت ماه بود، تلفن کردم بانک؛ سؤال کردم ناهار میاین؟!

صدایش از خوشحالی می‌لرزید. گفت: «برای خداحافظی می‌آیم. زهرا خانم! امروز اعزام می شوم.»

به عنوان امدادگر جمعیت هلال احمر به جبهة جنوب اعزام شد. در عملیات بیت المقدس در حال رسیدگی به رزمندة مجروحی بود که ترکش به شکمش اصابت می‌کند و شهید می‌شود.

هجدهم اردیبهشت سال1361 خبر شهادتش را برای ما آوردند. پیکرش چند روز بعد از تشییع باشکوهی در حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شد 

ارسال به دوستان  نسخه چاپی


نام:
پست الکترونیکی:
نظر شما:
کد امنیتی