⚜هجران سخت است ، دوری طاقت فرساست ، 32 دو سال دوری از فرزندان ، خودش یک عمر است ، از آن سخت تر غربت برای مرد سید آذری زبان مراغه ای که روزی برای خودش تاجر فرش بوده که بی نیاز از مال دنیا و معتبر در بازار فرش فروشان مشهد ، انگار تمام زندگی این مرد گره خورده به آزمونهای سخت ، پدر طلبه جوانش را در جوانی و در جنایت مدرسه فیضیه از دست می دهد ، 32 دو سال قبل ورشکستگی تمام دارایی و اعتبارش را می گیرد ، دیری نمیگذرد که همسرش فوت می کند و دست قضا پیرمرد را از یک پسر و دو دخترش جدا می کند ، پیر مرد رنجور از جور زمانه سر از خانه کوچک دوازده متری مخروبه ای در یکی از روستاهای کاشمر در می آورد ، هفت سال سخت را در بیماری و با سختی و تنهایی سپری می کند ، عید غدیر سال 96 فرا می رسد اعضای داوطلبان جمعیت هلال احمر کاشمر برای تبریک و دلجویی به منزل فقیرانه این سید خوش سیما ، خوش بیان و مومن می روند.
آرزوی پیرمرد دو چیز بود عاقبت بخیری و وصال فرزندانش ، داوطلبان هلال احمر کاشمر دست بکار می شوند تا شاید نشانی از فرزندان پیرمرد بیابند ، جستجو در فضای مجازی اعضا را به دو برادر شهید در شهر مراغه می رساند ، قطعا شهدا خود واسطه این کار خیر بودند ، با بنیاد شهید مراغه تماس گرفته شد و شماره منزل مادر شهیدان اخذ شد اما مادر شهیدان آذری زبان بود و فارسی را نمیتوانست به خوبی صحبت کند ؛ تنها امید به برادر شهیدان بود که چند سال قبل و بعد از بازنشستگی از مراغه به تبریز عزیمت مینماید که متاسفانه بنیاد شهید شماره تماسی از وی در اختیار نداشت ، با آموزش و پرورش شهرستان مراغه تماس گرفته شد اما شماره ای از ایشان نداشتند ، ماجرا را برایشان شرح دادیم ، قرار شد هر طور که شده شماره ای از برادر شهیدان بدست آورند ، پس از چندی از آموزش و پرورش مراغه تماس گرفته شد و شماره تماس برادر شهیدان را دادند ، الحمدالله همه چیز خوب پیش میرفت و با برادر شهیدان تماس گرفته شد ، شرح ماجرا بیان شد، پیرمرد پسر عموی شهیدان بود و علی الظاهر برادر شهیدان با فرزند پیرمرد در ارتباط بوده ، دقایقی طول نکشید که عبدالرضا از تهران تماس گرفت ، عبدالرضایی که در زمان جدایی پدر 14 سال داشت امروز 46 ساله شده بود ، جریان برایش شرح داده شد از خوشحالی تاب بیان کلمات را نداشت گفت سالهای سال است که به دنبال پدر بوده و نتوانسته پیدایش کند ، قرار برای ملاقات پدر گذاشته شد از زمان صحبت با عبدالرضا یک روز فرصت کافی بود که به همراه خواهرش خود را به کاشمر برسانند ، روز وصال فرا رسید فرزندان آمدند و به همراه اعضای داوطلبان به روستای محروم رفتند ، اعضای داوطلبان وارد منزل شدند تا قبل از ورود فرزندان و مژده هدیه ای گرانبها را که هلال احمر برایش آورده بود را به او بدهند هدیه ای گرانبها که یکی از آرزوهایش را برآورده می کرد ، فرزندان وارد شدند ، لحظه وصال پدر و فرزندان زیبا و باشکوه است و بیگمان تاثیرگذار و به یاد ماندنی؛ کارگردان خلق چنین صحنهای اعضای داوطلبان جمعیت هلال احمر کاشمر بودند. زبان پیرمرد از تقدیر و تشکر قاصر بود و اجر همه را به جدش موسی بن جعفر (ع) حواله داد . همه مسرور از حضور در این جشن وصال و شادمان از هم آغوشی پدر و فرزندان.
والعاقبه للمتقین
🆔 @kashmar_rcs