سلامت جامعه در گرو سلامت خانواده
بى ترديد در جوامع اسلامى خانواده خود را به عنوان يك سازمان فناناپذير معرفى كرده است. به گونه اى كه اين سازمان كوچك در مقابل فشارهاى زندگى فوق العاده مقاوم و سرسخت مى باشد. هر انسانى در كنار پدر و مادر و ساير افراد خانواده رشد مى كند و بزرگ مى شود. او داراى يك سرى استعداد ذاتى است كه از پدر و مادر خود به ارث برده است سپس تحت تأثير عوامل مختلف محيطى تربيت مى شود. به بيان ديگر مجموعه ظرفيتها و توانايىها به همراه تأثيرات تربيتى كسب شده از محيط، شخصيت هر فردى را مى سازد. با دقت در اين امر اين نتيجه حاصل مى آيد كه در شكل گيرى شخصيت و تربيت هر فردى، خانواده اولين و بزرگترين نقش را ايفا مى نمايد. اصولاً همه خانواده ها در هفت حوزه مشخص مسؤول مى باشند.
1ـ حيطه اقتصادى (كسب درآمد، دخل و خرج و ...)
2ـ حيطه تدبير منزل و مراقبتهاى بهداشتى (تهيه غذا، پوشاك، امنيت، ...)
3ـ حيطه اوقات فراغت
4ـ حيطه هويت شخصى (كمك به فرزندان تا احساس تعلق خاطر نمايند)
5ـ حيطه عاطفى (نشان دادن محبت، همراهى و ابراز عواطف)
6ـ حيطه اجتماعى (كمك به فرزندان تا روابط ميان گروهى و مهارتهاى اجتماعى را ياد بگيرند)
7ـ حيطه تحصيلى و شغلى (سرپرستى فرزندان در انجام دادن وظايف تحصيلى و كمك به آنان در انتخاب و يافتن شغل)
براى رسيدن به اين اهداف، هر خانواده اى بايد:
1ـ درآمدى داشته باشد؛
2ـ از اعضاى خود نگهدارى و مراقبت نمايد؛
3ـ به يكديگر مهر و محبت و علاقه نشان دهد؛
4ـ تلاش كند تا فرزندان اجتماعى شده و از مواهب تحصيل بهره مند شوند.
در اين ميان ويژگيهاى رفتارى والدين، مذهب و طرز فكر، سطح ايمان، آداب و رسوم، تعصبات، سطح انديشه و فرهنگ در تربيت فرزندان كاملاً نافذ است. نقش و نفوذ مادر در تربيت فرزندان به لحاظ وراثت و تأثيرگذارى، بىترديد مهمتر از ديگر اعضاى خانواده می باشد. مادران چه در دوران باردارى و چه در دوران شيرخوارگى طفل خود، صفات متعددى را به نوزاد منتقل مىنمايند. سپس كودك تا مدتها در دامان و آغوش مادر است و در كنار او و به دنبالش در خواب و حركت مىباشد. اين مادر است كه درس نيكى و بدى را به كودك مىآموزد. با اينكه در تربيت فرزند، نقش پدر بعد از مادر قرار دارد با اين وجود پدر نيز داراى تأثيرات وراثتى و محيطى در كودك مى باشد. از نقطه نظر وراثتى پدر منتقل كننده صفات و ويژگيهاى خود و اجدادش و در جنبه محيطى منتقل كننده خلق و خو، طرز برخوردها، آداب و اخلاق، دانش و ... مى باشد.
نيروى پرقدرتى كه باعث خواهد شد يك دختر يا پسر با جامعه و خانواده سازگار شود، وجود مادرى است كه از ازدواج خود راضى و شجاعت و اعتماد به نفس دارد و پدرى كه حامى خانواده است و امنيت مالى، اعتقاد به ارزشها و ... را براى خانواده خود به ارمغان مىآورد. البته بايد توجه داشت اگر در خانوادهاى برادر و خواهر ارشد باشد، آنان در رفتار كوچكترها اثر خواهند گذاشت. آنان گاهى در قبال خردسالان نقش پدرى يا مادرى را ايفا مى نمايند كه اين امر خود سبب دوگانگى در انضباط طفل شده و در مواردى ممكن است حتى موجب سقوط و لغزش وى گردند چرا كه فرزندان بالغ و نوجوان در صورت انحراف اخلاقى خواسته هاى خود را در باره ديگر خواهران و برادران اعمال مى نمايند.
در اين ميان لازم است به خود فرد نيز اشاره اى داشته باشيم. هر كودكى در آغاز حياتش صرفا تحت تأثير عوامل زيستى، محيطى، دوستان و همبازى هايش مىباشد و آنچه را كه برايش در نظر گرفته اند و پيش بينى كرده اند، مورد رعايت و عمل و اجرا قرار مىدهد اما اين وضعيت هميشگى و به همان صورت اوليه باقى نمى ماند. در مراحلى از حيات، به ويژه از مرحله اى كه بچه وارد سن تميز و تشخيص مى شود و مى تواند به حسن و قبح اشيا و رفتار و افكار پى ببرد، خود در سازندگى و تربيتش دخيل مى شود و اين بستگى به خود وى دارد كه چقدر در اين امر كوشا و موفق بشود و به زودى خير و صلاح مىتواند توسط آنان در جامعه رشد يابد و يا بر عكس مفاسد و كجرويها از طريق آنان در اجتماع پديدار گردد و بدين گونه است كه محيط زندگى اجتماعى مى تواند پاك باشد يا بر عكس آلوده. مى تواند توأم با فضيلت باشد و يا بر عكس توأم با رذالت. تربيت پدر، مادر، خواهر و برادر و خود فرد است كه به عنوان عناصر اصلى و مربى می تواند افراد و يك جامعه را به سوى فلاح و رستگارى رهنمون سازد.