امروز: ۱۴۰۳/۹/۴



تاريخ: ۱۳۹۷ دوشنبه ۳ دي ساعت ۸:۱۲ کد مطلب: 45196
 وقتی همه بچه های پايگاه اشك شوق ريختند
زوج هلال‌احمري پا به پای هم گوش به زنگ كمك داوطلبانه هستند
به فعاليتهاي داوطلبانه اعتياد دارند. خودشان ميگويند وقتي در كار داوطلبانه اي شركت ميكنيم درواقع در حال كمك به خودمان هستيم. زندگي زوج هلال‌احمري خراسان رضوي با فعاليت در جمعيت گره خورده است و سالهاست ساير اعضاي خانواده هم درگير اين فعاليتها شده‌اند. از حضور در مراسم راهپيمايي اربعين براي خدمات‌رساني به زائران امام رضا(ع) گرفته تا جمع آوري كمك براي مددجويان نيازمند. «ابوالفضل باقري» و همسرش «مرضيه سيدي» به‌عنوان نجاتگر در پايگاه هاي هلال‌احمر استان فعاليت مي كنند. شنيدن قصه ورودشان به هلال‌احمر و آشنايي آنها با يكديگرهم خالي از لطف نيست.

قصه آشنايي
از مشهد راهي تربت حيدريه شده بود كه حادثه اي ترافيكي پاگيرشان كرد. تصادف كرده بودند و ابوالفضل باقري مثل ديگر افرادي كه در خودرو حضور داشتند، زخمي شده و آسيب زيادي ديده بود. اولين كسي كه بالاي سرش آمده بود را به خاطر دارد؛ نجاتگري از تيم امداد جاده اي هلال‌احمر با آن لباس سرخ و سفيد و آرم آشنا. 11 سال پيش بود. بعد از گذراندن دوره درمان، تصميم گرفته بود خودش را به جمع داوطلبان هلال‌احمر برساند. اولين انگيزه اش آموزش كمك هاي اوليه و امداد و نجات بود تا اگر دوباره شاهد بروز حادثه اي بود، بتواند اقدامات لازم اوليه را انجام دهد. دوره هاي اوليه را كه گذرانده بود، تصميم گرفت وارد سازمان امداد و نجات شود. سال 89 بود كه فعاليت رسمي خود در سازمان امداد و نجات را آغاز كرد و از آن روز تاكنون، در جاده مشهد‌ـ نيشابور به‌عنوان نجاتگر جاده فعاليت مي كند. باقري ميگويد: «كار داوطلبانه در هلال‌احمر چيزي به جز عشق و علاقه به كمك به هم‌نوعان نيست و در چنين فضايي كار كردن كار هر كسي نيست. از سالي كه وارد جمعيت شدم و فعاليت خودم را آغاز كردم، همه اطرافيان و دوستانم را به عضويت در هلال‌احمر دعوت كرده‌ام. يا از كساني كه به هر دليلي توان حضور مستمر در اين جمعيت را ندارند خواسته ام حداقل در دوره هاي امداد و نجات و آموزش كمكهاي اوليه شركت كنند تا اگر روزي در شرايط اضطراري قرار گرفتند بتوانند خود و ديگران را نجات بدهند. برادرم و تعدادي از بهترين دوستانم را وارد جمعيت كرده‌ام. برادرم و چند نفر از دوستانم آنقدر به فعاليت هاي جمعيت علاقه مند هستند كه حالا به همراه من تيم امداد جاده اي فعاليت مي¬كنند.»

يك فنجان آرامش
حضور مستمر در جاده هاي مشهد، باعث شده تا خاطرات تلخ و شيرين بسياري از امدادرساني ها در ذهنش به جا بماند. كارش را خدمات‌رساني به زائران امام رضا(ع) ميداند كه شيريني حضورش در امداد جاده اي مشهد را دوچندان مي كند. باقري مي گويد: «پايگاه ما در كيلومتر 35 جاده مشهد‌ـ نيشابور قرار دارد. در اين جاده تصادفات زنجيره اي و حوادث جاده اي زيادي رخ مي دهد. دليلش هم اين است كه به مشهد نزديك است و مسافراني كه از راه دور به سمت مشهد مي آيند، با وجود خستگي و خواب آلودگي مي خواهند مسير كوتاه باقي مانده را هم طي كنند و زودتر خود را به مشهد برسانند. براي همين به وفور شاهد بروز تصادف هاي زيادي در اين جاده هستيم.» خستگي وقتي از تنش بيرون مي رود كه حادثه¬اي ختم به خير شود و به همراه اعضاي تيم امداد و نجات بتوانند جان مردم را نجات بدهند: «2 سال پيش بود كه کودکی بدون اطلاع خانوادهاش مقداري قرص مصرف كرده بود و وقتي او را به پايگاه آوردند اوردوز كرده بود. كودك سطح هوشياري خيلي پاييني داشت و ما تلاش زيادي براي بازگرداندن هوشياري او انجام داديم. اضطراب آن روز هنوز از خاطر بچه هاي پايگاه نرفته است. در مسير انتقال كودك به بيمارستان، همه در تلاطم بوديم. روحيه كار تيمي و آموزش¬هايي كه ديده بوديم به دادمان رسيد و خوشبختانه آن كودك زنده ماند. چند روز بعد پدر و مادر كودك براي تشكر پيش ما آمدند. آن روز همه بچه¬ها در پايگاه اشك شوق مي ريختند.» آرامشي كه نجات جان ديگران به او مي¬دهد را با هيچ خوشي ديگري تقسيم نمي¬كند و يكي از بزرگ‌ترين دلخوشي¬هايش، همكاري همسرش با جمعيت هلال‌احمر به‌عنوان يك عضو داوطلب است: «برای كسي مثل من كه دلبستگي به فعاليت¬هاي جمعيت دارد خيلي خوشحال‌كننده است كه همسرم هم در گوشه¬اي از اين جمعيت مشغول كار داوطلبانه باشد.»
در كنار خانواده، در دل جمعيت
«پيشنهاد عضويت در هلال‌احمر را همسرم به من داد. از سال 90 عضو شدم. از زمان آشنايي‌مان مي‌ديدم كه اولين پيشنهادش به هر دوست و آشنايي، عضويت در هلال‌احمر است. بيشتر از هر چيزي در خانه، صحبت از جمعيت است و مشاركت در كار داوطلبانه. وقتي دوستان و آشَنايان هم مي¬فهمند كه ما هر دو با هم در جمعيت كار داوطلبانه انجام مي-دهيم بيش از پيش به شناخت و مشاركت در برنامه هاي هلال علاقه مند مي شوند.» «مرضيه سيدي» پرستار است و عضو داوطلب هلال‌احمر. خاطرات مشترك او با همسرش ابوالفضل باقري، به طرح هايي مثل همسفران خورشيد و حضور در مراسم پياده‌روي اربعين برمي گردد و شيريني¬اش آنقدر به دهانشان مزه كرده كه اگر در آينده صاحب فرزندي شوند، قصد دارند او را هم جذب جمعيت كنند. سيدي مي گويد: «تمام اعضاي خانواده¬مان به نوعي درگير فعاليت هاي مختلف هلال‌احمر شده‌اند. گرچه ممكن است تعدادي از آنها عضو هلال‌احمر نباشند اما در فعاليت¬هاي خيرخواهانه آن مشاركت زيادي دارند. كافيست در جمع خانوادگي اعلام كنيم كه براي فلان نيازمند مي¬خواهيم جهيزيه آماده كنيم؛ همه در تأمين هزينه هايش شريك مي¬شوند. يكي از برنامه¬هايي كه همه اعضاي خانواده همراه هم در آن حضور دارند، طرح ميزباني از زائراني است كه براي اولين بار به مشهد مي¬آيند و يا افراد بي¬بضاعتي كه آرزوي زيارت امام رضا(ع) را در سر دارند. در اين طرح همه داوطلبان كمك مي¬كنند كه اين افراد سفر يك روزه¬اي به مشهد داشته باشند. افطار را مهمان امام رضا(ع) هستند و سحر را مهمان خيريه¬اي به نام «راهيان نور آسمان هشتم». نيروهاي داوطلب در اين طرح به سالمندان و افراد معلول كمك مي¬كنند و در مدتي كه زائران در مشهد هستند به آنها خدمات‌رساني مي¬كنند.»

خانه من، وطن من
زوج سرخ‌پوش کرمانشاهی،امید را در دل زلزله‌زدگان زنده نگه داشتند

كانون¬ دانشجويي هلال‌احمر كرمانشاه اولين آشنايي «پوريا كاملي» و همسرش «مرجان باشنا» را رقم زد و سال¬ها است جمعيت هلال‌احمر كرمانشاه شاهد فعاليت هاي اين زوج در كنار يكديگر است. پوريا كاملي از سال 88 وارد جمعيت شده. او يكي از اعضاي فعال استان كرمانشاه است كه فعاليت هايي مثل عضويت در تيم واكنش سريع، امداد كوهستان، امداد جاده و... را در كارنامه خود دارد. كاملي به‌عنوان اولين عكاسي كه بعد از زلزله كرمانشاه به سرپل ذهاب رسيد مي¬گويد: «درست بعد از اينكه كرمانشاه لرزيد، من و همسرم تصميم گرفتيم به‌عنوان نيروي داوطلب هلال‌احمر خود را به پايگاه هلال برسانيم و منتظر نشديم تا كسي به ما خبر بدهد. همسرم در بخش انبار تجهيزات هلال‌احمر مشغول به فعاليت شد و من به‌عنوان عكاس به سرپل اعزام شدم. بعد از چند ساعت عكاسي ديدم شدت حادثه به قدري زياد است كه بايد به دوستانم در هلال‌احمر كمك كنم و براي همين دوربين را كنار گذاشتم و مشغول امدادرساني شدم. اختلال در شبكه مخابرات زياد بود و امكان صحبت با عضاي خانواده وجود نداشت. دلخوشي من اين بود كه همسرم عضو هلال‌احمر است و با فعاليت در شرايط اضطراري آشنايي دارد. براي همين هم خودش مي¬داند بايد چه كند و هم مي¬تواند اعضاي خانواده را آرام كند. روزهاي سخت بعد از زلزله با اين دلخوشي گذشت كه او هم در بخش ديگري از جمعيت مشغول به كار است. حس اينكه مي¬توانيم در جايي كه به كمك‌مان نياز است مفيد باشيم، حس خوبي به ما مي¬داد و انگيزه ما را به ادامه تلاش بيشتر مي-كرد.» «مرجان باشنا» كه در رشته گرافيك تحصيل كرده، 5 سالي است كه عضو جمعيت هلال‌احمر شده است. ابتكارش در زلزله كرمانشاه را اغلب روستاييان زلزله‌زده هنوز در خاطر دارند. او مي¬گويد: «بعد از زلزله به اين فكر افتادم بنرهاي گرافيكي طراحي كنم و در آن از جمله¬هاي اميدبخشي براي مردم زلزله‌زده استفاده كنم. روابط‌عمومي جمعيت كرمانشاه هم از اين ايده استقبال كرد و كمك كرد تا ما بنرهايمان را چاپ و در روستاها نصب كنيم. «تا دوباره سهمتان آرامش شود با شماييم» «كنارتان مي¬مانيم تا راهي خانه¬هايتان شويد» اين¬ها جمله¬هايي بود كه روي اين بنرها مي¬نوشتيم و مي‌ديديم كه مردم با ديدن اين پيام¬ها دلگرم مي¬شدند و لبخند روي لب¬هايشان مي¬نشست. افرادي كه سواد نداشتند از بچه¬ها مي-خواستند كه اين جمله¬ها را برايشان بخوانند. مردم روستاهاي زلزله‌زده در مدت حضور بچه¬هاي هلال‌احمر در كنارشان، حسابي به آنها عادت كرده بودند. اين مردم و اعضاي جمعيت در اين يك سال يكديگر را نه تنها هم¬وطن، بلكه عضوي از خانواده خود مي¬دانستند. بعد از زلزله كرمانشاه افراد زيادي خانواده خود را از دست دادند. مردي در سرپل ذهاب بود كه همسرباردار و يكي از فرزندانش زير آوار مانده بود و هيچ‌كدام از كمك¬هاي هلال‌احمر را قبول نمي¬كرد. افسردگي اين فرد آنقدر شديد بود كه حتي حاضر به زندگي در چادر هم نبود. اما اعضاي تيم سحر با حمايت¬هاي خود توانستند اين فرد را به زندگي برگردانند. ما از نزديك شاهد اين بوديم كه مشاوره و روان‌شناسي اين تيم¬ها در جريان زلزله كرمانشاه اميد به زندگي را دوباره در روحيه بسياري از مردم زنده كرد.»
ارسال به دوستان  نسخه چاپی


نام:
پست الکترونیکی:
نظر شما:
کد امنیتی