با سلام و احترام حضور سروران گرانقدر؛
خداوند قادر متعال را شاکر که به این بنده کوچک توفیق, عنایت فرمود تا برهه ای از دوران عمر ناچیز خویش را به خدمتگزاری برای مردمانی بزرگ در این خطه پر خاطره سپری نمایم، از این روی برخود بالیده و به آن مفتخرم.
خداوند بیش از همه شاهد و ناظر است که در این مسئولیت خطیر محوله، از هیچ کوشش و تلاشی دریغ ننموده و در همه حال با مساعدت همکاران فرهنگ دوست ادب پرور و به کارگیری تمامی مساعی و اهتمام خویش، در راستای حسن انجام امور و وظایف محوله فقط به خشنودی و رضای حضرت حق اندیشیده ام.
تجربه با هم بودن در هلال احمر، افتخار کمی نیست.
به جمع خانواده بزرگ شما که پیوستم، بهتر فهمیدم وقتی میگویند یک امدادگر، یک داوطلب، یک جوان یا یک بانوی هلال احمر، چه میگویند. بارها خوانده بودم حرفهای آن شاعر معروف را « و خدایی که همین نزدیکی است» ولی اینجا، در میان شما، در کنار شما و به لطف شما، معنای این چند کلمه را درک کردم.
فهمیدم که چگونه خدا میتواند در جان یک انسان جاری شود، انسانی که همه لحظههایش با زندگی بخشیدن به انسانهای دیگر گره خورده است.
فهمیدم چطور میتواند مهربانی در کانون یک خانواده، در درون یک ملت، ساری باشد، چطور مردمانی هستند که کبوترهای صلح بر شانههایشان لانه کرده، خویشتن را فراموش کردهاند تا خدمت به خلق و جامعه را تمرین کنند، بی آنکه چشمداشتی داشته باشند، همه اینها را دیدم، با چشم خویشتن.
گفتنیها درباره این دوران بسیار است ولی هدف این مرقومه، گفتن این گفتنیها نیست، اعتقاد دارم کارنامه یک مدیر را باید خلق داوری کند و خالق، امید اکنونم هم مقبولیت و رضایت این دو عزیز است.
اما بازگردیم سر سطر. به عنوان یک مدیر، اکنون به پایان دوران مدیریتم در جمعیت هلال احمر شهرستان خواف رسیدهام و باید خداحافظی کنم. وقتی بر میگردم و پشت سرم را که نگاه میکنم، میبینم در این مدت نه چندان بلند، داشتههای عظیم دارم، مهمترینش اینکه از شما آموختهام، انسانیت را، همدلی را، انگیزه را، جوانی را، صلح دوستی را، مهربانی را و بهار را. بدین اعتبار اگرچه خوشحال نیستم که از جمع شما میروم ولی واقعا خوشحالم که این هدیهها را به من دادید، من را دوست خود دانستید، همراهم بودید، حتی اگر موافق نبودید با تصمیمی یا کاستی ای دیدید و اشکالی در تصمیم و اجرا بود. این را نمیتوانم پنهان کنم که در موفقیتها، در تلخیها، شیرینیها، همواره این شما بودید که به رئیس جمعیت هلال احمر خواف ، اعتبار و احترام دادید.
اعتبار و احترام تان دوچندان، زندگی تان به رنگ بهار، دوستی مان مستدام و برقرار.
برخود لازم میدانم تشکر کنم از مردم خونگرم وشریف شهرستان خواف , فرماندار و معاونین محترم, امامان جمعه اهل تشیع و اهل تسنن ,بخشداران, روسای ادارات, همکاران , اعضا,امدادگران ,داوطلبان , اعضای شورای اجرایی و خیرین عزیز که در سالهای خدمتم در این شهرستان یار ویاور اینجانب بوده اند.
و اما، جمله پایانیام؛ به سبب مسئولیتی که داشتم، دقتم بر خطا کمتر بود ولی ادعای بیخطا بودن، گزافی بیش نیست، پس اگر از خطای بنده نوعی، ظلمی بر شما رفته، مشکلی پیش آمده و یا سوءتفاهمی رخ داده، حلالیت میطلبم.
گذشت و دعای شما، وسعت مهربانی و انسانیت تان را صدچندان نشان میدهد. »