فلسفه حج
مرحوم نراقی حج را اینگونه توصیف میکند: « بدان که حج؛ اعظم ارکان دین و عمده چیزهایی است که آدمی را به حضرت رب العالمین نزدیک می سازد و آن اهّم تکلیفات الهیه و سخت ترین عبادات بدنی است. تارک آن از خیل یهود و نصاری محسوب و از بهشت برین محجوب است و اخبار در فضیلت آن و ذمّ تارک آن مشهور است. » بنابراین حج همچون سایر عبادات فعلی برای رساندن بنده به مولای خویش است. و این فعل شرایط و مقدماتی نیاز دارد تا مقصود اصلی آن محقق گردد.
یکی از اموری که هنگامه حج باید بدان توجه نمود این است که نیت حج می بایست خالصانه برای خدا باشد و این گام، گام اول است و چنین به نظر می رسد، گام اول مشکلترین و سخترین گام ها باشد. اما سوال اینجاست آیا فردی که از نظر مالی استطاعت سفر به حج را یافته از نظر روحی و معنوی نیز شایستگی این سفر را دارد و خالصانه جهت رضای خدا به حج می رود؟ و فردی که از نظر معنوی نیز شایستگی و استحقاق حج دارد آیا لزوما باید این سفر را به جا آورد؟
گویند خواجه نظام الملک از سلطان ملکشاه اجازه خواست تا به کعبه رود و فرض حج ادا کند. سلطان اجازه داد و خواجه تصمیم به سفر گرفت و به جانب غربی بغداد رفته و در آنجا لشگرگاه زدند خواجه نیز در آنجا اقامت کرد. یکی از فضلاء بغداد حکایت کرد که در آن حالت به خدمت خواجه می رفتم، نزدیک خیمه درویشی را دیدم که بر چهره او سیمای اولیا نمایان بود. به من گفت امانتی برای وزیر نزد من است، لطف کن و آن را به او برسان و نامه را به من داد. من نامه را گرفتم و به خدمت وزیر رفتم و نامه را بوسیدم و به او دادم . خواجه نامه را دید و تأمل کرد و به زاری بگریست. من پشیمان شدم و با خود گفتم کاش نامه را نمی پذیرفتم. وقتی که از گریستن آرام شد به من گفت صاحب نامه را نزد من آر. من بیرون آمدم مرد را نیافتم. بازگشتم و اعلام دادم، خواجه نامه را به من داد گفت بخوان. چون مطالعه کردم در آنجا نوشته بود که : پیغمبر را در خواب دیدم که مرا گفت پیش حسن رو و به او بگو که حج تو اینجاست چرا به مکه میروی؟ نه من تو را گفتم به درگاه این ترک باش و مطالب ارباب حاجت را بساز و به فریاد درماندگان امت برس؟ خواجه از سفر خویش منصرف شد و بازگشت و به من گفت: هر گاه صاحب نامه را دیدی پیش من آر. بعد از مدتی آن درویش را دیدم و گفتم وزیر مشتاق لقای توست. او گفت: او را پیش من امانتی بود و به او رساندم و غیر از این کار دیگری با او ندارم.
به طواف کعبه رفتم به درون رهم ندادند که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی
روایتی در باب توجه به خانه خدا را ملاحظه بفرمایید:
خدا را خدا را در باره خانه پروردگارتان در نظر بگیرید. تا زنده هستید از شما خالى نماند، که اگر خانه خدا ترک شود به شما مهلت داده نمىشود. و کمترین چیزى که قاصد بیت اللَّه با آن بر مى گردد آن است که گناهان گذشته او آمرزیده مى شود.( أسرار آل محمد علیهم السلام / ترجمه کتاب سلیم ) سخن اینجاست، برای اینکه آدمی به سر منزل مقصود برسد و هدف خلقت خویش را محقق سازد باید ظاهر و باطن را یکسان ساخته و به عبارت دیگر قطعات جورچین زندگی را به درستی در کنار هم قرار دهد. اما مراد از توجه کرد به خانه خدا چیست؟
راز زیارت خانه خدا
راز طواف خانه خدا، عبادت و بندگی است و این بندگی جز در سایه ولایت محقق نمی شود. حجی که در ثواب آن می گویند: تمامی گناهان بخشیده می شود مانند روزی که از مادر متولد شده، در ارتباط با حجی است که در آن نه تنها اعمال ظاهری حج از قربانی کردن و رمی جمرات و ... مورد توجه است بلکه انسانیت آدمی نیز شکوفا شده و به منصه ظهور می رسد. به همین دلیل است که حرمت مومن را بالاتر از کعبه می دانند : « ابراهیم بن عمر از امام صادق (علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: حرمت مۆمن از کعبه بزرگتر است. الخصال / ترجمه جعفرى/ ج1/ 47 ) . از این روست که علی ( علیه السلام ) را به کعبه تشبیه نموده اند ، حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله) فرموده اند: مثَل على علیه السّلام در بین شما مانند کعبه مستور یا مشهور است که نگاه کردن به آن عبادت و طواف آن حج واجب است.( آینه یقین (ترجمه کشف الیقین) / 316 )
معاذ بن کثیر مى گوید: در موقف عرفات نگریستم در حالى که مردم فراوانى در آن بودند، پس به امام صادق علیه السّلام نزدیک شدم و عرض کردم: اهل موقف فراوانند! حضرت علیه السّلام نگاهى انداخت و دیده اش را چرخاند و فرمود: نزدیک بیا اى ابا عبد اللَّه [کنیه معاذ]، اینها کف و زباله هایى است که موج از هر سو آورده، نه، بخدا سوگند حجّى پذیرفته نیست مگر از شما، نه، بخدا سوگند خداوند جز از شما حج دیگرى را نخواهد پذیرفت. (بهشت کافى / ترجمه روضه کافى )
در نهایت می توان گفت حجی مقبول و حقیقی است که در سایه سار ارادت، اطاعت و محبت به اهل بیت علیه السلام انجام گیرد و آدمی را به مرتبه و جایگاه حقیقی خویش یعنی لقاء الله برساند.
و کلام آخر اینکه:
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست